تنهایی ام را
سرشار می کنم از
نا گفته های هرروز
آینه به تندی
شیارهای تقدیرم را
نشانم می دهد
خسته
درباغ های شعر
به زیارتِ کودکی ام می روم
با چتری، که جهان را درمی نوردد
رویاهای به سرقت رفته ام را
ازپله های ماه
بالا می کشم و برای روزهای قشنگ
مشتی روشنایی، قرض می گیرم
وتو را صدا می زنم
که جهانی از خواستن
درچشمانت آرمیده است
-بخشی از کتاب-