کتاب حاضر کوشش میکند تمامی داستان روابط بین شرکت نفت انگلیس و ایران را از یک سو و رابطه دولت و مردم ایران را از سوی دیگر، از اوایل قرن حاضر تعقیب کند. کتاب درصدد بیان تاریخ نفت در ایران نیست و توجهی به دستاوردهای تکنیکی شرکت نفت ندارد. بلکه بر این باور است که در دیدگاه کنونی روابط بینالملل، خطاهای زیادی وجود دارد، و تنشهای گسترده جهان و اغتشاشات موجود، از این واقعیت ناشی میشود.
مشکل نفت ایران به لحاظ عظمت، چیزی بیشتر از ریگی که در دریای طوفانی و متلاطم جهان امروز افتاده شده باشد نیست، اما از جهات دیگر، اختلافات و مناسباتی را به صورت بنیادی آشکار میسازد. با بررسی حوادث و گرایشهایی که منجر به بروز این مشکل شد، ممکن است بتوان به رمز برقراری روابط رضایتبخش، بین مردم جهان پی برد.
داستان شرکت نفت انگلیس و ایران داستان اندوهباری است. حادثهای تاریخی و آموزنده، و درسی است در این زمینه که چگونه بایستی از اِعمال رفتاری معین با مردم سرزمینهای دیگر که دارای سوابق متفاوت و فرهنگهای گوناگون هستند، خودداری کرد. درس بزرگی است برای آنهایی که اعتقاد دارند تمام ملتها به لحاظ اصولی یکسانند و آنچه در «برمینگهام» یا «شیکاکو» سازگار است، در «تهران» یا «دهلی» هم باید به کار رود؛ و نیز درسی است برای آنهایی که معتقدند «شرق، شرق است و غرب، غرب و این دو، هرگز به ملاقات هم نخواهند رفت.» درعینحال، تنبّه نویدبخشی است برای ایدهآلیستهایی که در پی وحدت جهانند و سوداگرانی که آرزو دارند به ایران قالی بفروشند و به «گرینلند» یخچال.
همچنین هشداری است در برابر از خودراضی بودن، خودبینی، نخوت و خود حقپنداری؛ سرزنش دوستانهای است به آنهایی که دوست دارند «بومیها» را تحتالحمایه خود قرار دهند و تذکر این نکته است که تمدن غرب، دیگر اصلی نیست که بدون چونوچرا در سراسر جهان پذیرفته شود. داستان شرکت نفت انگلیس و ایران تا حدودی بازتاب زوال تدریجی حیثیت غرب، و توضیح و تبیین آن است.