این داستان اولین داستان کوتاه رایگان از «جریان» است.
جریان؛ مسیری تازه برای تمرکز و آشنایی بیشتر با ادبیات داستانی و رمان و داستانهای خوب ایرانی و خارجی است.
در مسیر جریان با پیشنهادهای متنوعی در رمان و داستان آشنا میشویم.
***
داستان کانبرای من از "مجموعه داستان همین امشب برگردیم".
پیمان اسماعیلی از موفقترین و پُرمخاطبترین داستاننویسان یک دههی اخیر ایران است. اسماعیلی تاکنون برای آثار داستانیاش از جمله کتابِ برف و سمفونی ابری جوایز مهمی مانند جایزهی منتقدان و نویسندگان مطبوعات، جایزهی بنیاد هوشنگ گلشیری، جایزهی روزیروزگاری و... را از آن خود کرده است. همین امشب برگردیم چهارمین کتاب اوست و سومین مجموعه داستانش. کتابی که پنج داستان کوتاه از نویسندهای است که بهزعم برخی منتقدان از درخشانترین کوتاهنویسان ادبیات معاصر ایران محسوب میشود. داستانها هر چند فضاهای متفاوتی دارند باز در تمامشان دغدغهی مشهورِ نویسنده آشکار است: هراس... هراسی که در شکلهای گوناگون قرار است خوانندهی خود را غافلگیر و او را با لحظاتی روبهرو کند که پیشبینینشدنی است. اصولاً این گریز از منطق روزمرهی روابط است که داستانهای اسماعیلی را صاحب فرصتهای تجربی تازه و بدیع میکند.
در کتابِ همین امشب برگردیم خواننده با ماجراهایی در مکانهایی خاص روبهرو میشود که امنیت ذهنش را مختل خواهد کرد. اسماعیلی مدام نشان میدهد که آن بیرون چیزی یا کسی یا شاید جمعی به کمین نشستهاند و منتظر فرصتاند تا کار را تمام کنند...
داستان از یه حادثه در محل کار شروع میشه و سرکارگری که باید گزارش حادثه رو بنویسه و ...داستان خیلی خوب شروع میشه وصدای راوی هم خوب بود ولی آخرش چی شد؟باز تموم شد ؟بیشتر شبیه این بود که داستان ناقص تموم میشه تا باز !!!انگار که باید بخش دیگه ای هم داشته باشه .سه بار پشت سر هم داستان رو گوش کردم گفتم شاید من متوجه نشدم
3
داستان جالبی بود، خود نوآوری شما عالی بود
ولی نمیدانم دقیقا خستگی من در مترو بود یا نحوه بیان راوی یا کندی ضرباهنگ داستان که نگذاشت لذت کامل ببرم
3
بعنوان داستان کوتاه بد نبود.صدای گوینده بسیار جذاب هست .ارزش شنیدن داره