تا این دریا
از آن صدف تا این دریا
از این دریا تا این عکس
که در آلبوم کدر شده است
راهی نیست
فقط باید صبور بود
تا آواز این مرغ دریایی
به پایان برسد
تا
ما یاد همهی کافههای جوانی را
به دریا بریزیم
دستهای ما
خالی است
برای هیچکس
در دستهامان
هدیهای نداریم
فقط
امیدواریم این خیابان را
تا آخر برویم
دُچار
سیل
ناامیدی
زلزله
سکته
طاعون
وبا
نشویم
این دری که بسته است
چاپخانهای بود
که ما در جوانی
کتابهای شعرمان را
در آن چاپ میکردیم
اکنون
معتادان آوارهی نیمهشب
به در بستهاش تکیه
دادهاند
امید دارند که این در چوبی
باز بشود
آنها به داخل چاپخانه
بروند
و
لحظهای گرم شوند
ماشینهای چاپ
یخ زده است
ماشین صحافی
تکهتکه شده است
و حروفهای سربی را
روی زمین ریختهاند
ما صاحب چاپخانه را
صدا میکنیم
خبری نمیشود
معتادان به ما اعتراض
میکنند
که چرا آنها را
از خواب بیدار کردیم
از آن صدف تا این چاپخانه
از آن دریا تا این چاپخانه
راهی نیست
در چاپخانه سوز سرما
بیداد میکند
روی دیوار چاپخانه
عکسی از استالین است
عکسی از سوفیا لورن است
باد سرد دو عکس را
تکان میدهد...
-از متن کتاب-