«ملتی که تاریخ نداند مجبور به تکرارش خواهد بود» و ملتی که تاریخ اندیشه نداند به اتلاف سرمایههایش محکوم است. آگاهی و شناخت انتقادی و روشمند از میراث علمی و تمدنی گذشته با هدف شناخت تاریخ اندیشه، ضرورتی انکارناپذیر برای هر ملتی است که میخواهد با تکیه بر بنیانهای علمی و فرهنگی خود و با توسل به مؤلفههای هویتی خویش، موجودیت خود را در عصر جهانی شدن حفظ نماید و منفعل نباشد، چه رسد به اینکه درصدد احیای تمدن افولیافته یا بنیانگذاری تمدن جدید باشد، که در این صورت ضرورت دو چندان خواهد شد. دلیل ضرورت این است که برای زندگی مطلوب در دنیای امروز، نمیتوان به شناخت مسائل و حل مشکلات سیاسی اجتماعی و طراحی و تدوین برنامه پیشرفت و رشد اقدام نکرد، برای شناخت و حل این مسائل و مشکلات و داشتن برنامه، نمیتوان نظامها و نهادهای پیچیده و کارآمد سیاسی اجتماعی بنا ننهاد، و برای بنا نهادن نظامها و نهادهای کارآمد سیاسی اجتماعی، نمیتوان اندیشه و نظریه نداشت، و برای داشتن اندیشه و نظریهای که بتواند مبنای نظامها و نهادهای سیاسی اجتماعی و منشأ حل مسائل و مشکلات باشد، نمیتوان آنها را از دیگران به عاریه گرفت، یا از جوامع و تمدنهای دیگر که بستر فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی متفاوتی با این جامعه دارند، وارد کرد، و برای تولید و تملک اندیشهها و نظریههایی که متفاوت و بیگانه با مبانی فرهنگی و اجتماعی جامعه مورد نظر نباشند، نمیتوان به سایر اندیشهها و نظریههای مربوط در طول تاریخ آن جامعه و فرهنگ و تمدن آن توجه نکرد و آنها را فرا نگرفت. جامعه، فرهنگ، و تمدن ایران و اسلام نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
از این نظر، اندیشه و نظریه بیریشه، آنچنان که شایسته است، نه میتواند دوام بیاورد، نه میتواند منشأ حل مشکلات و مسائل سیاسی اجتماعی باشد، و نه میتواند موجب رشد و پیشرفت و تعالی شود؛ زیرا چنین دانش و اندیشهای، انسان اجتماعی را در تعلیق نگه میدارد و انسان معلق به جای نگریستن، جوییدن و با مخاطره به سوی مرزهای پویایی، تکاپو و خلاقیت رفتن، در دشت سکون سکنی میگزیند و در باتلاق ایستایی گرفتار میآید و از مدنیت باز میماند و دو روزه حیات را چنان بیمعنا و حیران بین این نظریه و آن نظریه سپری میکند که دیروز و امروزش، یکی میشود و این همان چیزی که امامان ارجمند شیعه آن را «غبن» آشکار نامیدهاند. مسئولیت در قبال آن ضرورت، به همانسان که تکلیفی عینی است، حقی است که در قلمروهای مختلف، قامتهای متفاوت به خود میگیرد. اندیشه سیاسی به مثابه حوزهای معرفتی که جَوَلان قلم و سَیَلان ذهن در آن بسیار پرمخاطره و مسئولیتآور است، آن ضرورت را در واکاوی و بازخوانی مقولاتی پیمیگیرد و بها میدهد که دست سرنوشت و سر دستنوشت هر ملت را رقم میزند: حکومت، عدالت، حق، سلطنت، امامت، خلافت، سعادت، و غیره.
شاید بتوان مجموعه حاضر را گامی اولیه و آغازین در جهت شناخت و بازخوانی دانش و تمدن اسلام و ایران در حوزه اندیشه سیاسی به حساب آورد؛ کاری که بالاخره روزی باید آن را در مقیاس کلان و همهجانبه در تمامی حوزهها و رشتههای علوم انسانی انجام دهیم و بدون پیمودن این مسیر در دهها موضوع علمی و تخصصی ـ و البته به صورت عمیق و جدی ـ به بازنگری، بازسازی یا بنای تمدن جدید اسلامی ایرانی قادر نخواهیم بود.
-از مقدمه کتاب-