افسانه سیزیف به نقد مدرنیته و انسان متجدد می پردازد.در واقع احساس پوچی و شوریده دلی نتیجه فقدان معنا و گسترش نیست انگاری درون جامعه مدرن است.روند تجدد مآبیمعاصر افسون زدایی را با خود می آورد و پی دیوارهای پوچی را می ریزد. سیزیف(یامورسو)شاهد و قربانی تکرار کسل کننده زندگی (ماشین-مکانیکی)یک نواخت می باشد و در گرداب نا آرامی وعدم شور و شوق کشیده می شود.دلشوره(هایدگر)تهوع(سارتر)و از خود بیگانگی (مارکس)حالت های روحی فرد عصر مدرنیته را بیان می کنند. اگر به متن این اثر بیشتر دقت کنیم متوجه می شویم که کامو مدام به اندیشمندانی چون هایدگر،یاسپرس،کیرکه گور،چستوف،داستا یوفسکی،شوپنهاور و نیچه ارجاع می کند یعنی او به کسانی که ارزش ها و عقاید مدرن را نقد کردند متوسل می شود زیرا کامو خود را با آنان کم و بیش هم عقیده یا ((خویشاوند)) میداند...