سایه، که در کودکی پدر و مادرش را در یک تصادف از دست داده است، به ناچار با خانواده عمویش زندگی میکند. جایی که به خاطر یک کینهی قدیمی حقوق طبیعیاش سرکوب شده و چیزی جز عقده و ترس در وجودش باقی نمانده است. ترسهایی که در پشت شیطنتهای بی حد و اندازه سایه پنهان شده است. وقتی سایه از عمویش سهمش را از ارث پدریاش در خواست میکند با پیشنهاد عجیبی از سمت او رو به رو میشود و مجبور میشود برای فرار از تن دادن به خواسته عمویش، به کمک برادر دوست صمیمیاش خانه را ترک کند. سایه که همیشه در رسیدن به حق خود ناکام مانده مدتی است که سعی می کند حق دوستانش را از پسرهای هوسبازی که روزی از سادگی آنها استفاده کردهاند و بعد آنها را به حال خود رها کردهاند بگیرد. اما در یکی از پروژههای انتقامیاش ناخواسته به زندگی کسی گره میخورد که سرنوشتش را دست خوش تغییر میکند.
کتابی نیست که بخو ام به کسی پیشنهاد بدم. برای اون سالهایی که نوشته شده شاید خوب بود ولی الان حداقل برای من، جذابیت و موضوع خاصی نداشت. شخصیت مرد هم که تا دختر کاری میکرد داد و بیداد راه مینداخت و بعدش طلبکارم میشد.🗿 با اینکه از دختر ده سال بزرگتر بود اما اصلا رفتارهای عاقلانهای از خودش نشون نمیداد. داستانش خیلی ساده و قابل حدسه و پیشنهاد نمیکنم سراغش برید. کتابهای جدید خانم حسینزاده قشنگترن. امیدوارم اگه خوندین، دوسش داشته باشید.🥰❤️
5
من این رمان رو دوبار خوندم واقعا زیبا و دلنشین هست ممنون از نویسندهی عزیز