توصیف (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب انا در چرخش زمان کتاب انا در چرخش زمان دربارهی اُنا لاکهارت دختر ۱۹ سالهایست که درست در روز اول ژانویه از هوش میرود و در بدن ۵۱ سالگیاش بههوش میآید. ماجرا وقتی پیچیدهتر میشود که او هر سال دچار یک پرش زمانی میشود. این رمان تاکنون جوایز متعددی دریافت کرده و مارگارت مونتی مور، نویسندهی کتاب مورد تحسین اهالی ادبیات قرار گرفته است.
دربارهی کتاب انا در چرخش زمان مسئلهی زمان، به دلیل وجه اسرارآمیزش همواره مورد توجه نویسندگانی بوده که در ژانر علمیتخیلی مینویسند. شاید به این دلیل که سفر به آینده و آگاه شدن از وقایع نیامده میتواند نگاه ما را نسبت به زمان حال تغییر دهد. در کتاب انا در چرخش زمان (Oona out of order)، شخصیت اصلی داستان با قرار گرفتن در موقعیتهایی که هنوز در زندگی او رقم نخوردهاند به دریافت تازهای از خود دست مییابد. مارگارت مونتی مور توانسته این تجربهی متفاوت را به نحوی هیجانانگیز و سرگرمکننده روایت کند. سال دیگری در راه است و انا هنوز نمیداند برای تحصیل در رشتهی اقتصاد به لندن برود یا علاقهاش به موسیقی را دنبال کند؟ اما ناگهان همهچیز تغییر میکند و انا در جسم تازهاش بیدار میشود. حالا او یک خانم ۵۱ ساله است و این پرش زمانی، زندگی او را پیچیده و غیر قابل پیشبینی کرده است. او حتی نمیداند سال آینده در کدام سن از خواب بیدار خواهد شد؟ یا قرار است در چه شغلی به فعالیتش ادامه دهد و همسر چه کسی خواهد بود؟ بعد از این پریشانی زمانی انا درمییابد که در زندگی تازهاش خوشبختی و بدبختی روی یک خط قرار دارند. او حالا میداند که باید همهچیز را از نو بسازد و با دسترسی به نسخههای مختلف خودش به درک متفاوتی از هویتش دست مییابد. نویسندهی این کتاب بهخاطر استقبال خوب از رمان انا در چرخش زمان به عنوان نویسندهای پرفروش شناخته شده و کتاب حاضر از سوی بسیاری از اهالی ادبیات و رسانههای گوناگون مورد تحسین قرار گرفته است. جوایز و افتخارات کتاب انا در چرخش زمان - کتاب پرفروش ملی - بهترین کتاب آمازون در فوریه ۲۰۲۰ - منتخب باشگاه کتاب «صبح بخیر آمریکا» - نامزد جایزهی گودریدز در سال ۲۰۲۰ - انتخاب بیستم بهترین کتاب سال ویراستاران آمازون (۲۰۲۰) - جزء سه کتاب برتر سال کارکنان Goodreads و... نکوداشتهای کتاب انا در چرخش زمان - انا با شگفتیهای بیشمارش ثابت میکند که کنار گذاشتن این داستان دشوار است. همچنین این کتاب به ما یادآوری میکند که زندگی در حال حاضر وجود دارد، نه در لحظههایی که از کنار ما گذشتهاند یا هنوز نیامدهاند. درواقع مهم نیست که چند سالمان است. (USA Today) - انا در چرخش زمان رویکردی منحصربهفرد به سفر در زمان دارد. در شروع هر سال، ما شاهد جریان داستانی پیچیده با چرخشهای غیرمنتظره و در عین حال سرگرمکننده هستیم. و در پایان روز یاد میگیریم، زمان مهم است و عشق همهچیز را تحملپذیر می کند. (Associated Press) - این کتاب همراه با تغییرات غمانگیز و پیروزمندانه، دلخراش و شادیآور، منجر به خواندنی نشاطآور و رستگاریبخش میشود. (روزنامه گاردین) - کتاب انا در چرخش زمان، خارج از نظم، رمانی زیبا و دلخراش است، رمانی در مورد ماهیت زمان و چگونگی پیشروی زندگی. (PopSugar) - به دنبال اثری خواندنی میگردید؟ شاید چیزی که به همه شما یادآوری کند این باشد که بهترین زندگی خود را بسازید... داستانی جذاب و عجیب درباره پیری و کشف خود. (Book Riot) - این کتاب آغشته به تأثیرات موسیقایی و فرهنگی دههها و یادآور «چیزی که آلیس فراموش کرد» اثر لیان موریارتی و «زندگی پس از زندگی» اثر کیت اتکینسون است. انا در چرخش زمان یک بازی هیجانانگیز و لذتبخش است. (Booklist) - یک بازی عالی برای کسانی که از شخصیتهای توسعهیافته با پیچ و تاب لذت میبرند. (Library Journal) - رمانی بسیار مبتکرانه که به بررسی معنای روند کامل زندگی در لحظه میپردازد، حتی اگر آن لحظات نامرتب باشند. (NATIONAL BESTSELLER) کتاب انا در چرخش زمان مناسب چه کسانی است؟ اگر به رمانهای علمیتخیلی علاقه دارید و دوست دارید یک رمان متفاوت دربارهی سفر در زمان بخوانید، انا در چرخش زمان انتخاب بهجاییست. با مارگارت مونتی مور بیشتر آشنا شویم مارگارت مونتی مور (Margarita Montimore) در اوکراین به دنیا آمد و در بروکلین بزرگ شد. او از پرفروشترین نویسندگان به انتخاب USA Today و باشگاه کتاب صبحبهخیر امریکا است. مانتیمور مدرک خود در زمینهی نویسندگی خلاق را از کالج امرسون دریافت کرد و بیش از یک دهه در انتشارات و رسانههای اجتماعی به فعالیت پرداخت. از دیگر آثار او میتوان به کتاب «خواب روز» اشاره کرد. او هم اکنون به همراه خانوادهاش در نیوجرسی زندگی میکند. در بخشی از کتاب انا در چرخش زمان میخوانیم انا هنوز گیج بود، اما وقتی به او خیره شد، نور درون چشمهایش درخشانتر شد. کار هوشمندانه این بود که او را به حال خود رها کند و به خانه برگردد، یا حداقل به جایی امن و آرام برود تا هوشیار شود و بفهمد قدم بعدیاش چیست. اما طرز نگاه فریبنده و کمی خطرناک این مرد باعث شد باهوش بودن را فراموش کند. برای یک سال هیچکس به او اینطور نگاه نکرده بود. یک سال زمان زیادی برای تنهایی و نامرئی شدن بود. «بسیار خوب، شما میتونید برای من یک نوشیدنی بخرید؛ اما باید اول یک سرویس بهداشتی پیدا کنم.» او به راهرو اشاره کرد و گفت: «در دوم، سمت چپ، من اینجا صبر میکنم. قول میدی فرار نکنی؟» حلقههای مویش در مقابل او موج میزد و او آهسته و طولانی پلک میزد. «قول میدم.» درحالیکه او به سمت دستشویی تِلوتِلو میخورد، مردی که جلیقۀ ارتشی پوشیده بود با او برخورد کرد و گفت:«ببخشید خوشگله.» «خوشگله؟!» در سرویس بهداشتی، پوستر تبلیغاتی مهمانی نصب شده بود: ولنتاینهای خونی در جعبۀ پاندورا جایی که دیوانهها پرواز میکنند. در کنار آن پوستر، زنی با بینی عقابی، پیراهن کوتاه و موهای پوش داده، ایستاده بود. اُنا پرسید: «آیا ما در جعبۀ پاندورا هستیم؟» «آره. میدونی که اگه یادت نیاد که کجایی، یعنی مهمونی خوبی اومدی؟» در ادامه زن با شانه به دهان اُنا اشاره کرد و گفت: «دختر، این ماتیک مال عهد دقیانوسه. پتی فیلد واست زده؟» «احتمالاً؟» «او درحالیکه نفسنفس میزد به طرف آینه میرفت تا خودش را ببیند. «لعنتی، من زیبام.» زن با صدای بلند خندید و گفت: «کاش منم وقتی خودم رو توی آینه میدیدم چنین عکسالعملی نشون میدادم. «سپس پوشِ آخر را به موهایش داد و روی پاشنهاش چرخید و رفت. هیچ تعجبی نداشت که مردها او را عاشقانه میگریستند. خودش هم نمیتوانست از دیدن چهرۀ زیبایش سیر شود. چهرهاش هیچ چروکی نداشت و جوان و نقاشی شده بود تا جلب توجه کند. خط چشم آبی، مژگان مصنوعی کلفت و لبهای سرخ آلبالویی با موهای بلندش همخوانی داشت.
داستان فوق العاده جذاب و پرکشش بود ولی ترجمه...... خیلی خیلی بد، شلخته و غیرقابل اعتماد! ویرایش هم که مطلقا صفر. امیوارم به زودی یک انتشارات معتبر این کتاب رو ارائه بده. امکان نداره من کتاب دیگری از این ناشر بخرم!