در یک بعد از ظهر آفتابی در حیاط فروشگاه اسپرینگز، یک کامیون جرثقیل به نام مِیتِر مشغول آموزش پرواز به دوستش گیدو بود.
مِیتِر به او گفت: «خوبه، حالا بیشتر گاز بده.» همان موقع مککویین از راه رسید و وقتی او را در حال آموزش دید به او گفت: «تو چهطور پرواز کردن را یاد گرفتی؟»
مِیتِر با لبخند به او جواب داد: «همه چیز از آنجا شروع شد که برای حمل اتومبیلی که اینجاست به پروپ واش جانکشِن رفتم.»