این کتاب از اسمی که دارد مشخص است که میخواهد خواننده را به دریا بکشاند و داستان را ادامه دهد. شروع داستان خواننده با اسمی به نام سانتیاگو آشنا میشود که او یک ماهیگیر کوبایی میباشد. که میخواهد تلاشهای این ماهیگیر کوبایی را نشان دهد که در آن سوی دریاها به دنبال صید کردن یک نیزهماهی بسیار بزرگ میباشد که به نوعی برای خودش مبارزه مرگ و زندگی میباشد. سانتیاگو یک ماهیگیر باتجربه میباشد که در گلف استریم به مدت ۸۴ روز است که هیچ ماهی صید نکردهاست.
سانتیاگو به مانند همه ماهیگیرهای دیگر شاگرد دارد. مانولین شاگرد او، تا ۴۰ روز اول او را همراهی میکند ولی پس از آن به اجبار پدر و مادر خود، به قایقی دیگر میرود. گویا ۴۰ روز ماهی نگرفتن حاکی از آن است که سانتیاگو قطعا "سالائو" است که بدترین شکل بدبیاری میباشد.
مانولین به دلیل علاقهای که به پیرمرد و اعتقادی که به شانس دارد، همچنان آن پیرمرد را کمک میکند تا بتواند مثل همیشه ماهیهای بزرگ صید کند. از طرفی سانتیاگو اعتقاد دارد که روز شانس او ۸۵ امین روز میباشد و به مانولین میگوید که دوران بدشانسی او تمام شدهاست و با دلی پر از امید به فردایی فکر میکند که قرار یک ماهی بسیار بزرگ را صید کند.