خورشید چشمانت چرا از دنده چپ پا شده
چشمان چون نیلوفرت با اشک شبنم وا شده
*
رنجانده ای قلب مرا با ناوک مژگان خود
گویا که در چشمان تو یک اژدهایی جا شده
*
حالا که بر لبهای تو باغ اناری شد عیان
طعمی از آن شیرین بیان روی لبم پیدا شده
*
چون بین ابرویت زدم رنگی چو از خون غزل
اشک قلم در دفترم از عشق تو دریا شده
*
کج خُلقیّت با عاشقان، سوزانده قلبِ کهکشان
هند جگرخوار جهان از مکتب توِ پا شده
*
مرگ مرا ابروی تو امروز امضا می کند
داری که من را می کشد آن قامت رعنا شده
*
بین در هوایت می زند بیچاره دل هی دست و پا
عشقم رسیدی تا کجا؟ مرگم چنین زیبا شده
*
مسموم لبهایت شدم، مغلوب چشمانت شدم
مجذوب موهایت شدم، بازم دلم شیدا شده