ماکس، یک نویسندهی ناموفق، اما یک شهروندِ قانون مدار است. او، درست برعکس برادرش کاسمو که در بخش انفرادی زندان بیماران روانی حبس است، هرگز در عمرش هیچ جرمی مرتکب نشده بود.اما طی چند روز آینده مرتکبِ یکی از وحشتناک ترین جرائم خواهد شد.فقط، خود او هنوز این موضوع را نمی داند.... اما برعکس خودش کسانی که قصد دارند تا دیر نشده اورا بکشند،از این موضوع باخبرند.
اصلا و ابدا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. خیلی همه چیز به نظرم قاطی بود و وقایع، بی پایه و اساس و بی ربط بودن. یه جوری بود که ادم حس میکرد دچار توهم شده🫤