تاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. در این داستان پسرعمو پون پیرمرد فقیری است که از جانب تنها خویشاوندان ثروتمند خود رانده شده است و با دوستش زندگی سختی را میگذراند. او بهسختی مریض شده و صاحبخانهاش متوجه میشود او در طول عمرش نقاشیهای بسیار ارزشمندی را جمع کرده و ثروت بسیار زیادی دارد. این زن در پی ثروت است و خویشاوندان نیز بهعنوان وراث قانونی حاضر به عقبنشینی نیستند و همین موارد سبب کشمکشی شدید بین آنها میشود و داستان را پایهریزی میکند.