یک خانه. نه آنقدر بزرگ و مجلل و نه آنقدر حقیر و محقر. آپارتمانی است در نقطهایی از شهر که در گفتار عامیانه، اعیاننشیناش نمیخوانند و در نگاه بالا پندارانه پایین شهرش نیز خطاب نمیدهند. زن خانه با تمام سلیقه آن را چیده است. همه چیز مرتب و منظم است. آشپزخانه، راهرویی که منتهی به دو اتاق خواب میشود، پنجره بزرگی که در اصل در ورودی به بالکن هم هست و پذیرایی. این همه خانه است و ما هم همه خانه را میبینیم.
از پنجره رو به خیابان درختان شهر دیده میشوند، درختانی که هنوز کامل تن به دست پاییز نسپردهاند. هوا گرفته است. یک بعدازظهر گرفته پاییزی و چند دقیقه بعد همراه با باران. باران و رعد و برق.
ساقی مشغول رتق و فتق امور خانه است. نظافت خانه و آشپزی را توامان انجام میدهد. بوی غذا تمام خانه را برداشته. از وجنات زن خانه چنان پیداست که مهمانانی در راهاند. این را میتوان از تحرک توام با تسلط زن فهمید. او همه کارهای خانه را انجام میدهد با تبحر، با تجربه. او سالهاست برای مهمانیهای مختلف آماده شده است پس حرکات و رفتارهایش در آماده کردن منزل برای پذیرایی از مهمانان سنجیده و درست و حساب شده است.
بعد از چند دقیقه صدای مهیب جاروبرقی کشیدن ساقی تمام فضای خانه را پرکرده است. صدای جاروبرقی تمامی ندارد انگار.
-بخشی از کتاب-