دانلود اپلیکیشن
0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب روزی می روی اثر عادل قلی پور نشر آرادمان

کتاب روزی می روی اثر عادل قلی پور نشر آرادمان

مجموعه داستان

کتاب متنی
نویسنده:
درباره روزی می روی
هرکس باشد کفری می‌شود با این وضع. هرشب، نصف شب در این برف و سرما پا می‌شود می‌آید اینجا که چه؟ که آقا دلشان شبگردی می‌خواهد و منِ بیچاره باید خواب‌ به خواب شوم. آخر این هم شد کار؟! وقتی زنگ تلفن به صدا درمی‌آید نمی‌داند با چه مکافاتی از بالکن می‌پرم پایین و می‌دوم سمتش. همین وقت‌هاست که گوشی را که برمی‌دارم و بوق ممتد تلفن می‌پیچد در گوشم، دوست دارم تا می‌توانم داد بزنم و فحش بدهم. ولی سایه‌ای می‌بینم که با پشت دست می‌زند به شیشه و لابد نگین انگشتر‌ی‌اش عقیق است که صدای سنگ و شیشه می‌دهد. ‌ـ آقا؟!... کدوم ور؟ بیشتر وقت‌ها مسیر را خودم انتخاب می‌کنم. اگر بخواهد مسیر بگوید، فقط اشاره می‌کند و من می‌پیچم سمت دستی که بلند شده است. حتی سلام و علیک هم نمی‌کند. می‌دانم لال نیست. چون یک بار دیدم که تا من آماده شوم و سرویسم را در دفتر ثبت کنم، بیرون زیر نور تیر برق انگار داشت با موبایل حرف می‌زد؛ تازه، حتما شب اول گفته است که می‌خواهد یک ساعت در شهر بچرخد و حالا بی‌اینکه چیزی بگوید می‌زنیم به دل شهر و آن‌قدر این‌ور و آن‌ور می‌رویم تا یک ساعتمان تمام شود و من از دستش خلاص شوم. ـ آقا! خسته که نمی‌شین؟ ببخشیدا، مجبورم آروم برونم. خودتون که می‌بینین یخبندونه. آردی هم تا گاز بدی، پشتش می‌لغزه. برف و سرما و یخبندون پدر آدم و ماشین و آسفالت خیابان و هر چیز دیگه‌ای رو تو این شهر درمی‌آره. اردبیله دیگه، دو تا فصل بیشتر نداره! یا پاییزه یا زمستون! حالا نصف نصف هم نیستند. چهار ماه پاییز است و هشت ماه زمستان. می‌دانم این‌ها فرقی به حالش نمی‌کنند. همیشه‌ی خدا شال‌گردن مشکی را می‌پیچد دور گردن و با آن یقه‌ی سیخ پالتواش، شبیه گرگی می‌شود که نادر عکس‌اش را توی آژانس چسبانده به دیوار و می‌گوید وقتی گرگ‌ها دنبال طعمه باشند، گوش‌هایشان این‌طور سیخ می‌شود و آقای عبدی از پنجه‌ی تیزشان می‌گوید و اینکه سم آن‌ها طوری‌ست که در برف فرو نمی‌رود و برف هرچه هم که نرم باشد، فرقی به حال گرگ‌ها ندارد. ـ اَاَاَه، زهرمار! نصف شب هم دست از بوق ور نمی‌دارن ناکس‌ها. بیا برو... خیابون یه این بزرگی باز اومده چپیده بغلم و هی چراغ و هی بوق!... حرف که می‌زنم، در آینه زل می‌زند به چشمانم. نگاهش تیز است و همیشه روی آینه است. یعنی وقتی هم که نباشد، چشمانی در آینه هستند که زل می‌زنند به چشمانم. آن‌وقت است که بدنم مور مور می‌شود. عرق سردی می‌لغزد پشتم و حس می‌کنم که حالاست... ـ بله؟ بفرما!... این‌ور؟ چشم. - از متن کتاب -
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۱۶ مگابایت
تعداد صفحات
119 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۰:۰۰
نویسنده عادل قلی پور
ناشرآرادمان
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۱/۱۱/۰۵
قیمت ارزی
4 دلار
قیمت چاپی
70,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۱۶ مگابایت
۱۱۹ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
40,000
تومان
%50
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
روزی می روی
مجموعه داستان
آرادمان
منتظر امتیاز
40,000
تومان