زمانی که فروید دلمشغول شرح اصطلاح اروس بود، اصل «جاذبه» را نیز به آن افزود تا این بار در حوزه روانکاوی نیز خدای عشق عامل به هم پیوستن و درآمیختن چیزها در نظر گرفته شود به نحوی که از این آمیختگی امری نو، زایا و زنده متولد گردد. از نظر فروید هدف اروس چیزی نبود جز صیانت از خود زندگی. نویسنده کتاب حاضر نیز با تأکید بر اصل جاذبه بر وجه زندگی بخش اروس تأکید می کند، عملکرد پیونددهنده آن را در سه حوزه بدن، عواطف و ذهن پی گرفته و در عین حال قیاسی برقرار می سازد بین مفهوم اروس در نظریه فروید و همین اصطلاح نزد اصحاب نظریه روابط ابژهای. ولی چون درک اصطلاح اروس مستلزم داشتن در کی درست از نظریه لیبیدوی فروید نیز هست لذا به خوانندگان علاقمند این مجموعه توصیه می شود در صورت امکان دو کتاب لیبیدو و اروس را در کنار هم مطالعه کنند، این روش مطالعه فرصتی مغتنم برای تکمیل بحث خواهد بود.