کتاب قصهی تنهایی مجموعه نوشتههای کوتاهی است که در آن نویسنده به موضوع تنهایی افراد تا رسیدن به عشق میپردازد. در برخی از نوشتهها نویسنده که خود در تنهایی قرار گرفته اعتراضی به عشقهای پوشالی و دروغین امروزی دارد و در بعضی نوشتهها یک عشق واقعی را مورد ستایش قرار میدهد و در این مسیر به دنبال یک عشق حقیقی میگردد که بتواند درکنار او از دنیای تاریک خودش به سوی نور و روشنایی برود که همان راه سعادت است. در این کتاب نویسنده هیچ دلالتی برتنها بودن، گوشهنشینی و انزوا ندارد و برعکس تنهایی را به عنوان خلوت با خود انتخاب کرده که باعث روشن شدن برداشتهایش از زندگی میشود. وقتی که تمام تجربههای پیشین را از درونمان خارج کنیم و رها باشیم سبکبال میشویم و در دنیای تنهایی پرواز میکنیم و میتوانیم قضاوتهای اولیهای که از زندگی داریم را دوباره بررسی کنیم و تمام نقاط تاریکش را برای خودمان شفاف و روشن کنیم. در بسیاری از نوشتهها به مسله عشق اشاره شده که زیباترین احساسی است که یک انسان میتواند آن را تجربه کند. عشق همان ودیعهی الهی است در نزد انسان و دلیل وجود است برای رسیدن به سعادت و کمال و اگر عشق نبود آدمها بیهوده میزیستند. ما آفریده شدهایم تا عاشق شویم و عشق بورزیم و به کمال برسیم هر چند بسیاری از بزرگان تعاریف مختلفی درباره عشق بیان کردهاند که یک نمونه آن تعریف مولانا است که عشق را اینگونه بیان میکند. (ما از عشق متولد شدهایم و عشق مادر ما هست.) عشق پدیدهای بزرگتر از تو است میتوانی عشق را دعوت کنی اما نمیتوانی به آن دستور دهی که چطور کی و کجا خود را برایت نمایان کند. عشق ذاتا آزاد و رها است و نمیتوان آن را خرید و فروش یا معامله کرد.