کتاب فوق با بیانی طنزآلود داستان دانش آموزان مدرسه ای در روستایی دور افتاده را روایت می کند. یک روز آقای مدیر پشت میکروفون به بچه ها می گوید: به زودی قرار است چند نفر از اداره برای بازدید از اوضاع مدرسه به آن جا بیایند و همچنین برای بچه ها فیلمی بسیار جالب را توسط آپارات به نمایش درآوردند. دانش آموزان که هرگز به سینما نرفته و تنها بعضی فیلم ها را از طریق تلویزیون تماشا کرده اند بسیار هیجان زده و خوشحال می شوند. اما آقای مدیر به بچه ها می گوید که زمان حضور مسئولین اداره باید نظم و انضباط را رعایت کرده و حسابی او را سرافراز کنند! بلاخره روز موعود فرا رسیده و راهروی مدرسه را با موکت می پوشانند تا بچه ها به ترتیب نشسته و از تماشای فیلم لذت ببرند. اول همه چیز طبق خواسته ی مدیر پیش می رود اما همین که نور پرژکتور پرده را روشن می کند، بچه ها شروع به همهمه کرده و با سایه ی دست هایشان اشکال مختلف روی آن ایجاد می کنند. خلاصه شلوغی و بی نظمی به قدری بالا می گیرد که صدا به صدا نمی رسد. به این ترتیب مسئول نمایش فیلم به شدت عصبانی شده و به دستیارش دستور می دهد که پرده را جمع کند. آقای ناظم وقتی ناراحتی و پشیمانی را در چهره ی دانش آموزان می بیند، پادرمیانی کرده و قرار می شود دوباره پرده را نصب کنند. مرد مسئول از داخل ماشینش چند حلقه فیلم جدید می آورد و بچه ها با خودشان فکر می کنند قرار است فیلم مهیج تر و جدیدتری ببیند غافل از این که مرد چه نقشه ای در سر دارد و قرار است فیلمی پخش شود که نه تنها بچه ها را ادب کرده بلکه تا مدت ها خیال تماشای فیلم به سرشان نزند! …