در باب معرفتشناسی در نزد خویش از این نکته شروع میکنیم که اصولاً طبیعت با خویشتن خویش در کنش و اندر کنش است. این درگیری درونی، خود، تعینِ تضاد و تضاد متعین است. روند این پروسه در جهانِ انسانی، خویشتن را به نمایش میگذارد. طبیعت در انسان از خویش فرامیرود تا به غیر خویش یعنی ایده تبدیل شود. امّا این ایده نیز باید که به نفی خویش بپردازد و با تبدیل به ماده یعنی نسبتی متعین از امری نامتعین تبدیل شود. صورت معقول از وجود آنگونه که متافیزیسینها (به مفهومی که در تاریخ فلسفهی قدیم تا به اکنون رایج است) مدعیاند زمانی حاصل میآید که ما وجود را جدای از وجوه سته (وجوه ششگانه یعنی وجوه بالا، پایین، شمال، جنوب، مغرب، مشرق) در نظر بگیریم.