ما کودکانی نیستیم که خردهخوراک سیاست «اقتصادی» سیرمان کند؛ ما میخواهیم همهی آنچه را که دیگران میدانند بدانیم، میخواهیم جزئیات تمام جنبههای زندگی سیاسی را بیاموزیم و فعالانه در تکتک رخدادهای سیاسی شرکت کنیم. برای انجام این کارها، روشنفکران باید با ما از آنچه آگاه هستیم کمتر سخن بگویند و بیشتر از مسائلی حرف بزنند که ما نمیدانیم و هرگز نمیتوانیم از کارخانه و تجربهی «اقتصادی» خود بیاموزیم، یعنی همان دانش سیاسی. شما روشنفکران باید این دانش را کسب کنید و این «وظیفهی» شماست که آن را صدها و هزارانبار بیشتر و بهتر از آنچه تاکنون توانستهاید در اختیار ما قرار دهید نهتنها در قالب بحث و گفتوگو، اعلامیهها، و مقالهها (که در اغلب موارد صراحت مرا ببخشید نسبتاً خشک و خالی از ذوق و قریحهاند) بلکه دقیقاً بهشکل «افشای» بیپرده اقدامات کنونی حکومت و طبقات حاکم درمورد تمام زوایای زندگی ما. در انجام این وظیفه، تلاش و کوشش بیشتری بهکار بندید.
این جملات به سال ۱۹۰۲ برمیگردد؛ فراخوان و درخواستی از روشنفکران برای برعهدهگرفتن مسئولیت رهایی شهروندان از بند «سیاست اقتصادی» و تلاش برای روشنگری و آموزش به آنها از طریق «افشای بیپرده» مسائلی که ممکن است تمام زوایای زندگی را دستخوش تغییر کند. در واقع این سخنان از زبان ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (معروف به لنین) است که در رسالهای با عنوان «چه باید کرد؟» منتشر شده بود؛ نوشتهای که اثری ماندگار بر تاریخ گذاشت، زیرا لنین ایدهی حزب پیشتاز انقلابی خود را، چند سال پیش از انقلاب ۱۹۱۷ بلشویکها بر اساس همین رساله پیریزی کرده بود.
-قسمتی از متن کتاب-