زمانی که سرانجام دیوید به نقطهی استقرار سگ رسیده، در کمال حیرت متوجه شد که آنچه که اسباب توجه و تمرکز توتو را فراهم کرده است جسم بیجان دختری زیبا و چشمنواز است که موهای بلوندش بهطور ناموزونی بریده شده و دلیل شناسایی سریع جنسیت این فرد این بود که امواج قوی متوجهی ساحل، به تناوب با دامن لباس این دختر جوان بیجان برخورد میکرد.
اگرچه دیوید با مشاهدهی این صحنه بلادرنگ به این نتیجه رسید که قربانی جان به جان آفرین تسلیم کرده است اما از آنجا که از بالا آمدن مد دریا میترسید و بالا آمدن آب میتوانست این جسم را از ساحل دور کرده و بدین وسیله مقامات مسئول را از دسترسی به این جسم بیجان محروم کند بدین علت، دیوید بر آن شد که هرچه سریعتر این دختر بیجان را از آب بیرون کشیده و او را به ساحل برساند لذا بدین منظور، بازوهایش را گرفته و درصدد بیرون کشیدن او از آب برآمد که در جریان این کار، به یکباره متوجه شد که نه تنها صدای خفیفی از دهان قربانی خارج میشود، بلکه پلک چشمش نیز تکان میخورد.