درباره من شیرین نیستم، اناری خون لب هایم را گزیده است
آدمها
۶ مرد و ۵ مرد دیگر
۴ زن
و مرگ
در این نمایش چندین نمایشگر سعی میکنند از واقعهای سخن بگویند که سالیان پیش رخ داده، اما همچنان در روایت آنها تکرار میشود. پس همقدم میشوند با زمان و هستی و سپس نقل میکنند؛ گاهی خودشان را، گاهی نقششان را، و گاهی هر دو را. در گفتوگوها گاهی ما را نیز بهعنوان شاهد و مخاطب درگیر میکنند و گاهی با خودشان هستند، اما هرگز ما را فراموش نمیکنند. همچنین، صحنهها از پیِ هم نمیآیند که گاهی در کنار هم رخ میدهند.
صحنه عبارت است از یک پل معلق بلند که از این سو تا آن سوی صحنه کشیده شده و در میانۀ آن ستونی تا روی زمین عمود شده است. این ستون از روبهرو شبیهِ دری چوبی است. در ارتفاعِ بالایِ این ستون پلی مستحکم، صلیبوار، پل معلق را قطع کرده و تا انتهای صحنه رفته است.
- از متن کتاب -