بیژن آمادهی رفتن شد و بر سر کلاه نهاد و کمربند بست و با فریاد، گرگین پسر میلاد را که با او همآورد و همزور بود، فراخواند. آنگاه بههمراه یوز و باز شکاری از بارگاه شاه برای شکار به آن راه دراز قدم گذاشتند. بیژن میرفت و مانند پیلی کف بر لب آورده بود و در راه مشغول بریدن سر گورخر و آهوان شد. قوچهای دشت از چنگال یوزهای شکاری همه پهلودریده افتاده بودند. بیژن مانند تهمورث دیوبند سر گورخران را با خم کمندش به بند میآورد. آهوان در چنگ بازهای شکاری بودند و خون آنها از آسمان بر برگ درختان میپاشید. به همین ترتیب تمام راه را طی کردند و در طول راه، دشت برایشان چون باغ مینمود. وقتی بیژن به بیشه نگاه کرد، از خشم، خون در رگهایش بهجوش آمد. گرازها با شتاب و بدون آنکه بدانند بیژن به قصد آنها بر اسب زین گذاشته، میدویدند. بیژن و گرگین به آن بیشه رسیدند و در آنجا فرود آمدند. آتشی هولناک برافروختند و کنارش نشستند و هیزم بسیار سوزاندند. خیکی پُر از می با آنها بود. گورخر بزرگ و مادهای را گرفتند و آن را بر روی آتش کباب کردند و خوردند و میل به نوشیدن شراب کردند. پس به جام باده دست بردند و مدتی با شادمانی با هم گذراندند. وقتی چهرهی هردو از نوشیدن شراب گلگون شد، گرگین میل به خواب کرد و به جستوجوی جایی برای خوابیدن پرداخت. بیژن به او گفت: «من خوابم نمیآید. تو نیز ای برادر! مخواب و کمی صبر کن تا کار را تمام کنیم و دل شاه را از این غم برهانیم. وقتی من با تیر در گرازها درآویختم، تو به نزدیک آن آبگیر برو و وقتی از آن بیشه خروش برآمد، تو گُرز گرانت را بردار و بههوش باش تا هرکدام از آنها که از چنگم گریخت، با یک ضربه سرش را از تن جدا کنی.»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۲۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 198 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۳۶:۰۰ |
نویسنده | علی شاهری |
ناشر | کتاب چ |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۱۰/۲۳ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 88,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |