آن روز، یک صبح آرام برای هیولاها بود. جیمز سالیوان _رئیس هیولاها_ داشت نگاهی به گزارش آمار خنده ها در ماه پیش می انداخت، که تلفن زنگ زد. سالی گوشی را برداشت و گفت: «سلام... بفرمایید؟» کسی از آن طرف خط گفت: «سلام، لطفا یک نفر رو بفرستید به مهمونی سالیانه ی شب که توی خونه ی شَنون براون برگزار می شه. وَکسفورد مریض شده و ما باید دنبال شخص جایگزین برای اون باشیم.