پیمان افسوس که زنجیر گشودیم و نبودیم به تسلیم موجیم، به ساحل چو رسیدیم به جز صخره ندیدیم ما دل به چه بستیم که پیمانه و پیمان بشکستیم از روز ازل در پی سیبیم که هر روزه گسستیم از خویش که مایوس، نگاهی همه بر لطف تو داریم هرچند که خشکیده و خاریم، به امّید بهاریم یا رب تو روا دار که این بار گدا معتبر آید توبه به دلش، اشک به چشمش، در توبه بگشاید ما بندهی احسان تو از عهد قدیم و تو به آنی تا بندهی در بند بتان از بت نفسش برهانی از آن توییم و همگی نکته بدانیم و به آنیم باید که نگه داشت امانت و به صاحب برسانیم