«من نمی توانم به دیروز برگردم؛ چون از این پس شخص دیگری شده ام.» (کارول، ۲۰۰۹)
در دهۀ ۱۹۵۰، یک سیستم روانشناسی از نظریۀ سیستم کلی (ون برتالانفی، ۱۹۶۹) ایجاد شد؛ سیستم معرفت شناسی تحولی و جدیدی که مستقیماً با الگوهای افلاطونی و ارسطویی رقابت می کرد و برای قرن ها، بیشتر تفکرات غرب را تعریف میکردند. روانشناسی سیستم ها به واسطۀ روانشناسی مربوط به روانکاوی، ادراکی، رفتاری و انسانی به عنوان واکنشی نسبت به تسلط مدل ارسطوییِ روانشناسی و پزشکی ایجاد شده است. این مدل پزشکی به صورت فردی (تمرکز بر روی پدیدۀ درون شخصی)، دوگرایانه شکاف ذهن/ بدن(، واگش تگرایانه)تنزیل پدیده برای تحلیل دسته بندی ها(و هدف بنیادی)پذیرش داده های یک هدف به عنوان داده هایی که از نظر علمی معتبر هستند(مشخص می گردد. از طرف دیگر، این مدل سیستمی به صورت رابط های(آسیب شناسی و سلامت با یکدیگر ارتباط دارند)، کل نگرانه (کل، بیشتر از مجموعه بخش های آن است)، بو مشناسی (یک رابطۀ دوجانبه بین عناصر روانی اجتماعیِ بشریت وجود دارد)و ذهنی (مادیات باید همراه با اصول در نظر گرفته شوند)، مورد تشخیص قرار می گیرد.
«من می دانم هنگامی که امروز صبح بیدار شدم چه کسی بودم، اما فکر می کنم از آن زمان به بعد چندین مرتبه باید تغییر کرده باشم.