می نویسم از رنجهایم
از دردهایم
آنها را سالهاست که
پنهان کرده ام
لابه لای دفتر خاطراتم
با شاخه گلی رزِ خشکیده
کنار جسدِ
پروانه ای چروک خورده...
از تو مینویسم
از تویی که از پیراهن به من نزدیکتری
اما دوری از قلبم
تنهاتر از همیشه کنار پنجره
نشسته ام
دستان باد
نوازش میکند
سرشانههای خمیده ام را
موهایم را تاب میدهد
و به خیالم
این دستان توست...
مینویسم
از تنهایی ام
از تو را داشتن و نداشتن
تویی که غریبِ آشنایی
تویی که چشمانت خورشید زندگی من است
نگاهت
گرمابخش تن سرد و خسته ام
و
دستانت
مرهم زخمهای قلب شکست خورده ام...