درباره ماجراهای شنگول و منگول و کرونا، کی پشت دره؟
یه روزی روزگاری، مامان شنگول و مگول و حبه انگور، تصمیم گرفت بره براشون غذا بیاره.
بهشون گفت: بچه ها! بیرون نرین مریض می شید، تو خونه با فاصله با هم بازی کنید، در رو هم اصلا باز نکنید... بچه ها هم که گرسنه بودند و چیزی توی خونه نداشتند، خیلی خیلی خوشحال شدند و قبول کردند.
-بخشی از کتاب-