نفس را باید حبس کرد و هر دم را«باز دم»گرفت؛ روح را باید در آغوش گرفت و با «بی وزنی» گفت: «خودم بهت پرواز و یاد میدم» و بعد «اطلس»کلمات را نشان داد و قلم را به «دستان خدا» سپرد و نوشت؛ به اینکه کجاست و زمان چه وقت است توجه ای نکرد و مثل یک «پزشک با محبت» کلمات را تیمار کرد. باید نوشت حتی اگر در «هفتمین روز» از پاییز غم انگیز بود! سخت است، اما (قسم به قلم و آنچه که می نویسد) فقط کافیست «امید» داشت به«دست های نارنجی»، و «کلاف» کلمات را رها کرد و دل خوش بود حتی به «یک ارزن تلاش»و بلند گفت «اجازه حضور بده»