خطوط نقاشی خواهرم را دنبال میکنم، دریایی گل که به شکل ریه درآمده است. گلبرگهای صورتی ملایم از هر گوشهی تخمدانهای دوقلو بیرون زده، سفید پررنگ، حتی آبی خاکستری، اما هر کدام به طریقی بیهمتا، طراوتی دارند که خیال میکنی تا ابد شکوفه میدهند. بعضی غنچهها هنوز نشکفتهاند و میتوانم نوید زندگی را احساس کنم که در انتظار است جوانههای کوچکِ زیر وزن انگشتم را بگشاید. آنها مورد علاقهام هستند.
خیلی اوقات، در عجبم که داشتن ریههایی به این سالمی چه حالی میتواند داشته باشد. اینقدر زنده. نفس عمیقی میکشم، هوا را حس میکنم که تقلاکنان راهش را به درون و بیرون بدنم باز میکند.