سارا دختر بچهای پر شر و شور که بر خلاف ظاهر خشنش دلی پر از غصه دارد، غصههای ریز و درشتی که اون ها رو پشت نقاب بیپروایی اش پنهان میکند. دختر اسب سوار و تیراندازی که با وجود مهارت و یک بودنش در قید و بند هیچ قانونی نیست و در یک چشم به هم زدن خوب بلد است برای خودش و دیگران دردسر درست کند. پدربزرگی که به خاطر علاقهی بیش از حد به نوه ی سر به هوایش دلش نمی آید او را وادار به کاری کند یا از اشتباهاتش منع کند... و اما بین این همه هرج و مرج جناب دکتر مقتدر و بسیار منضبط و قانونمند و دقیقی سر و کلهاش پیدا می شود که با این بچهی پسرنما ماجراها دارند و وقتی به ناچار معلمش می شود... خواندن دارد راه پر و پیچ و خمی که این دو نفر باید طی کنند...