مادر کیتی فکر میکرد که قبل از چله روزه یعنی تا پنجهفتۀ دیگر عروسی شدنی نیست، چون تا آنوقت نصف جهیزیه هم آماده نمیشد. ازطرفی، نمیتوانست با نظر لُووین مخالفت کند که موکولکردنش به بعد از روزه هم خیلی طولانی میشود، بهخصوص که عمۀ شاهزاده شیرباتْسْکی سخت بیمار بود و احتمال میرفت تا آنوقت فوت کند و مراسم عزا باز هم برای مدتی عروسی را عقب میانداخت. این شد که شاهزادهخانم بالاخره تصمیم گرفت جهیزیه را به دو قسمت بزرگ و کوچک تقسیم کند تا عروسی قبل از چلۀ روزه سر بگیرد. میخواست جهیزیه کوچک را در همین مدت آماده کند و جهیزیه بزرگ را هم بعداً برایشان بفرستد. خیلی هم از دست لُووین کلافه بود که نمیتوانست یک جواب سرراست بهش بدهد و بگوید بالاخره با این روش موافق است یا نه. این برنامهریزی، بهخصوص از آن لحاظ مناسبتر بود که عروسوداماد قرار بود بلافاصله بعد از مراسم ازدواج بروند به روستا و آنجا هم که فعلاً به وسایل جهیزیۀ بزرگ نیازی نداشتند.
آنا کاری نینا؟ اولین باره همچین چیزی میشنوم
بعدم شاهزاده و شاهزاده خانم یه مقدار با توجه به فضای این داستان و جایگاهی که پدر و مادر کیتی توی جامعهی روسیه داشتن عجیبه
آناکارنینا رو با ترجمهی سروش حبیبی بخونید و تمام