در این دوره از زندگیات، بعضی روزها
احساس میکنی همه چیز در حال تغییر است.
بدنت دایم تغییر میکند.
احساساتت تغییر میکند.
ارتباطت با دوستان و اعضای خانواده تغییر میکند.
کنار آمدن با این وضعیت سخت است، مگر نه؟
وقتی پسری بزرگتر میشود، به سختی میتواند با بزرگترها دربارهی مسایل زندگی و تغییرات بدنش حرف بزند. این اتفاق چند دلیل دارد:
شاید میترسد سؤالاتی بپرسد که باید جوابشان را از قبل میدانست.
ممکن است فکر کند کلمات مناسب و مؤدبانهای برای توصیف تغییرات بدنش در ذهن ندارد.
شاید نگران این است که احساساتش عادی نیست و اگر دیگران بفهمند در فکرش چه میگذرد (یا چه اتفاقی برای بدنش افتاده است!)، مسخرهاش میکنند.
این تغییرات نه تنها خندهدار نیست، بلکه صد در صد طبیعی است!