حکومت باتیستا در کوبا، محمدرضا پهلوی در ایران و دووالیه در هائیتی و تعدادی دیگر که در این کتاب تحت عنوان «نظامهای سلطانی» مورد بررسی قرار گرفتهاند را از جمله خودکامهترین حکومتهای سیاسی جهان برآورد کردهاند. این نظامها نه براساس قانون قرار دارند، نه برپایه ایدئولوژی و نه حتی بر مبنای اهداف والایی که حاکمان برای خود و جامعه تعیین میکنند. از وجوه مشخصه این نظامها، امکانات نامحدود حاکم است در اعمال قدرت بدون آنکه که به مجموعهای از ارزشها یا ایدئولوژیای خاص و البته قانون پاسخگو باشد. فساد فراگیر در تمام سطوح جامعه که از دیگر وجوه این نوع نظامهاست، باعث کوتاه بودن عمر آنها و فروغلطیدنشان در هرج و مرجی است که زمینۀ مساعدی برای برآمدن دموکراسی محسوب نمیشود.