جهان همواره سرشار از نیرنگها و آشفتگیهاست. ستمگران پیوسته در اندیشهی ناآرامی و غوغایند تا بتوانند از آب گلآلود ماهی گرفته، به آرزوهای پلید و ناپاک خویش دسترسی یابند. چه میشود کرد؟ کژروان و ناپاکان هم برای خود شیوهای برگزیده، راه و روشی دارند؛ همچنان که پاکان و شایستگان راه راست و مردمداری را برگزیدهاند و از مردمآزاری بیزارند و شادمانی و خشنودی پروردگار توانای مهربان و مهرپرور را در آن میدانند، کژروان و ناسپاسان و بیفرهنگان نیز به نادرستی و بیراهه و کژی گراییدهاند.
میگویند که در یکی از روزهای گرم تابستان، گرگی بر فراز رودخانهای به شستشوی تن خویش سرگرم بود، ناگهان دریافت که برهای بسیار فربه و زیبا در نشیب همان رودخانه در گوشهای به خوردن آب پرداخته است. برای نابودی و خوردن گوشت بره، چارهای جز بهانهجویی و ستیزه نداشت. فریاد برآورد که ای برهی نادان و دیوانه! مگر کوری و نمیبینی که من به آبتنی پرداخته و تنم را شستشو میدهم؟ چهاندازه گستاخ و بیشرمی، چرا آب را آلوده میکنی؟ برهی بیچاره دست و پای خود راگم کرده، به زاری و لابه پرداخت و گفت: ای گرگ تیزچنگال و نیرومند و خونخوار! برهای که در پایین رودخانه ایستاده باشد، چگونه میتواند آبی را که از بالای رودخانه میآید، گلآلود کند؟ وانگهی به زودی من از اینجا خواهم رفت. گرگ که دنبال بهانه میگشت، دستاویز بسیار خوبی به دستش آمد وگفت: دو سال پیش هم که همین یادآوری را در کنار این رودخانه به تو کردم، با بیشرمی و بیآزرمی همین پاسخ را به من دادی. گناه از من است که آن روز پوزش تو را پذیرا شده، آزاد و رهایت ساختم. اگر آن روز سزای پررویی خود را میدیدی، امروز مرا با سخنان تند خویش آزرده نمیساختی. بره پاسخ داد: خوشبختانه من بیشتر از یک سال ندارم، چگونه دو سال پیش شما را آزرده ساختهام؟ گرگ که برای دومینبار به راستی پاسخ خود را دندانشکن و استوار دریافت، به بره پرخاشگرانه گفت: در گذشته پدرت هم هر چه نرمش از من میدید، دلیرتر میشد. بره گفت: اگر کار بدینگونه پیش رفته باشد، گفتار شما در دادگاه ارزشی نخواهد داشت؛ زیرا گناه پدر را به گردن فرزند گذاشتن از جوانمردی دور است. گرگ برآشفت و گفت: دیگر اندرز دادن به کسی که آرامش خود را از دست داده است، سودی نخواهد داشت. بره پاسخ داد: هنگامی که برهی یکساله به چشم، گرگ دوساله بیاید و آبی که از پایین به بالا برود و گل آلوده شود و بارگناه پدر را به دوش بکشد، دیگر نابودی و ستمگری بزرگترین داور پیروزمند این دادگاه خواهد بود. گرگ فریادی برآورد و با چنگالهای تیز و درندهی خود شکم برهی بیگناه و درمانده را پاره کرد و روزگارش را پایان بخشید.