درباره مجموعه قصه بارون ، نادی و میوه های خندون جلد 1
نادی از مدرسه برگشت و کیفش را گذاشت یک گوشه وو گفت مامان من گرسنمه!
مادر گفت : از تو سبد روی میز یک دونه سیب برداز و بخور. تا چند دقیقه ی دیگه ناهر آماده میشه.
نادی گفت: سیب؟ اما من سیب دوست ندارم!...
-قسمتی از متن کتاب-