یه سنجاب کوچولو به اسم خرمایی امروز صبح اصلا دوست نداشت از تخت خوابش بیرون بیاید. کاری نبود که دلش بخواد انجام بده و خیلی بدتر از این، دوستی برای بازی کردن نداشت. با خودش داشت فکر می کرد: "بهتره بیشتر بخوابم " که یکدفعه همه خونه اش شروع به لرزیدن و تکون خوردن کرد.
- از متن کتاب -