وقتی برای مردم توضیح میدادم که چه برنامهای دارم، یکی از این سه واکنش را میدیدم. اولین واکنش دقیقاً شبیه واکنش همان فروشنده در فروشگاه تارگت بود. انگار آنچه را که میگفتم درک نمیکردند. فکر میکردند که میگویم قصد دارم استفادهام از اینترنت را کاهش دهم. گفتن اینکه قصد دارم کاملاً از اینترنت دور باشم آنقدر برایشان عجیب به نظر میرسید که مجبور بودم بارها و بارها آن را توضیح دهم. فروشنده داخل فروشگاه گفت: «پس شما موبایلی میخواین که اصلاً امکان استفاده از اینترنت رو نداشته باشه؟ چرا چنین چیزی رو میخواین؟»
واکنش دوم (که بعداً این فروشنده نشان داد)، نوعی وحشتزدگی خفیف به نیابت از من بود. او پرسید: «در مواقع اضطراری چیکار میکنین؟ این کار درست به نظر نمیرسه.» پرسیدم چه اضطراری وجود دارد که بخواهم بابتش آنلاین شوم؟ چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ من رئیسجمهور ایالات متحده نیستم و اگر روسیه به اوکراین حمله کند، مجبور نیستم دستوری صادر کنم. او گفت: «هر چیزی. هر چیزی ممکنه اتفاق بیفته.» من مدام به افراد هم سن و سالم توضیح میدادم (در آن زمان سیونه ساله بودم) که نیمی از زندگیمان را بدون موبایل گذراندهایم، بنابراین تصور بازگشت به شیوهای که برای مدتی طولانی زندگی میکردیم نباید چندان سخت باشد. به نظر میرسید استدلالم برای هیچکس قانعکننده نبود.