من انتحاریام
و ماموریتم عملیات انتحاری است برعلیه انتحار.
من درپایگاه ذهن تاریکی،
با گسستن سیمهای خاردارنفرت وبیرحمی
با استدلالی از زنده بودن، انتحار خواهم کرد
و مسئولیت انتحار در ذهن مرگ را به عهده خواهم گرفت.
جلیقهی انتحاریام پراز مواد منفجرهی واژه آزادی است.
پر از لحظهی انفجاری طراوت یک زندگی.
لبریز از بوی باروت تولد و یک خاطره از بی گناهی.
من تمامی تی ان تی فریاد را در جلیقه انتحاریام به تپش احساس مهربانی بستهام
تمامی مفهوم دیده بانی شعرتبسم ورهایی.
در کمربند انتحاری من یک سؤال از بیگناهی منفجر خواهد شد
و موج انفجارش تا شنیدن صدای بیداری رخنه خواهد کرد.
من یک انتحاریام،
انتحاری به وسعت همهی دوست داشتن
و تمام مواد منفجرهی روشنی طلوع را با چاشنی زندگی منفجر خواهم کرد
تا در ترکشهای نورانی حقیقت هیچ مجروحی از توهم و تاریکی به جای نماند.
در عملیات انتحاریام واژهی لبخند و شادی موج می زند،
روح زندگی لالهها در من حلول میکند
و دچار جاودانگی عمر شقایقها میشوم.
من یک انتحاریام
و در فکر هیاهوی کور انتحار،
ضامن چاشنی انفجار آگاهی را خواهم کشید
و تن قطعه قطعهی دانستن را
به مسلخ نابودی جهالت انتحار خواهم برد.
روی پرچم من رنگ سفید بیگناهی نقش بسته
و در احتزاز نسیم پیروزی نوشته است:
دیداری فراتر از بهشت
و وعدهی حجم سبز روی زمینِ زندگی.