هنگامی که صبح از خواب بیدار شدم حالم خوب بود. اما به محض اینکه برای صرف صبحانه به رستوران مورد علاقهام رفتم حالم گرفته شد. هر روز صبح من همان سفارش غذای همیشگی را میدادم: یک تخممرغ آبپزی که سه دقیقه پخته شده، ژامبون، نان تُست، آبمیوه و قهوه. پیشخدمت رستوران میدانست که وقتی میگویم که تخممرغم سه دقیقه باید پخته شود، منظورم اینست که باید دقیقاً سه دقیقه در آب بجوشد، نه کمتر نه بیشتر. طبق معمول تخممرغم آماده شد اما بیش از حد پخته شده بود. آنها حداقل سی ثانیه بیشتر تخممرغ را جوشانده بودند! نمیتوانستم بفهمم چرا آنها تخممرغ مرا عمداً بیشتر از سه دقیقه جوشانده بودند. مگی را صدا زدم ـ مگی پیشخدمت رستوران بود. کنار میز آمد. من به تخممرغ اشاره کردم و گفتم بیش از حد پخته شده است. او نگاه نفرتانگیزی به من انداخت، انگار که میخواست بگوید: «باز هم شروع شد.» سپس با یک لحن ناراحتی گفت: «پس دوباره آن را در قابلمه میگذاریم و خامش میکنیم. دوست دارید تخممرغتان خام و نپخته شود؟»