اين داستان، روايت زندگي دختر 16 سالهاي به نام «اِوي» است. او در مرکزي کار ميکند که در آن موجودات ماورءالطبيعي را شناسايي و خنثي (بيخطر) ميکنند. «اِوي» قادر است موجودات ماورءالطبيعي را از انسانهاي عادي تشخيص دهد. کار اصلي او پيدا کردن خونآشامها و دستگيري آنها است و در اين راه لحظاتي سرشار از ترس و هيجان را تجربه ميکند. «اِوي» در ميانهي داستان متوجه ميشود که اين مرکز او را هم در ردهي موجودات ماورءالطبيعي در کنار خونآشامها، ديوها، پريان و بقيهي موجودات قرارداده است...