0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  مجموعه زامبی، شهر زام بی جلد 3 نشر ویدا

کتاب مجموعه زامبی، شهر زام بی جلد 3 نشر ویدا

کتاب متنی
نویسنده:
ناشر:
درباره مجموعه زامبی، شهر زام بی جلد 3
یک روز عصر مردی که چشم‌هایی شبیه به چشم‌های جغد داشت، به دیدن بکی اسمیت رفت و گفت که دوران سختی در پیشِ‌ روست. چند روز بعد زامبی‌ها به مدرسۀ بکی حمله کردند و یکی از همین زامبی‌ها، قلب او را از سینه‌اش بیرون کشید؛ البته زامبی‌ها مغز او را نخوردند و به همین دلیل، مدتی بعد، بکی از عالم مردگان بازگشت و دوباره زنده شد، البته این‌بار جزو آدمیزاد به‌حساب نمی‌آمد، بلکه هیولا شده بود. بیشتر زامبی‌ها اصلاً عقل توی کله‌شان نبود و همین‌طور دوره افتاده بودند و می‌کُشتند و می‌کُشتند؛ اما عقل بعضی‌ها برمی‌گشت و همین‌ها می‌شدند بامُخ‌ها. بامُخ‌ها همان‌هایی بودند که از عالم مردگان برمی‌گشتند و از نو زنده می‌شدند. آن‌ها می‌توانستند درست مثل دوران زنده‌بودن‌شان فکر کنند و عقل‌شان را به‌کار بیندازند. بامُخ‌ها برای این‌که عقل و شعورشان را حفظ کنند، باید مغز آدمیزاد می‌خوردند، وگرنه پاک عقل‌شان را از دست می‌دادند و دوباره می‌شدند یکی از همان زامبی‌های بی‌مُخ. بی به زامبی تبدیل شد و مدت‌ها از این مسئله گذشت، تا این‌که درنهایت عقل او هم آمد سرِجایش. او را در مجتمعی زیرزمینی حبس کرده بودند؛ دورتادورش هم پر بود از دانشمندان و نیروهای نظامی. بی عضو دسته‌ای از نوجوانان بامُخ به‌حساب می‌آمد. این نوجوان‌ها اسم خودشان را گذاشته بودند زام‌کلّه. دانشمندان و نظامی‌ها از بی خواستند با آن‌ها همکاری کند. بی این پیشنهاد را نپذیرفت و به‌خاطر سرکشی او، همۀ زام‌کلّه‌ها مجازات شدند. برای مجازات، سهمیۀ خوراک مغزِ زام‌کله‌ها را قطع کردند. چیزی نمانده بود که همۀ آن نوجوان‌ها به‌خاطر نخوردن مغز، عقل و شعورشان را از دست بدهند که ناگهان دلقکی اهریمنی به‌همراه دسته‌ای آدمِ جهش‌یافته به مجتمع زیرزمینی حمله کردند. اسم دلقک، آقای داولینگ بود و بی قبلاً او را ندیده بود؛ اما یادش می‌آمد که پیش از آن سروکارش به چندتایی از این جهش‌یافته‌ها افتاده است. دارودستۀ آقای داولینگ همۀ زامبی‌ها را آزاد کردند و هر آدمیزادی را که دم دست‌شان می‌آمد، کُشتند. زام‌کلّه‌ها هم افتادند دنبال راهی که از آن‌جا بگریزند. زام‌کلّه‌ها فهمیدند که یکی از اعضای گروه‌شان زامبی نبوده است و فقط وانمود می‌کرده که یکی از زام‌کلّه‌هاست! بنابراین سر او را شکستند و مغزش را بیرون کشیدند و خوردند؛ فقط بی جلو خودش را گرفت و با آن‌ها همکاری نکرد. درحالی‌که بی نشسته بود و برای مرگ دوستش زاری می‌کرد، جاش مسوگلیا، یکی از فرماندهان نظامی مجتمع، با سربازهایش به‌دنبال زام‌کله‌ها می‌گشت. در همان لحظه مسوگلیا و سربازانش به گروه زام‌کله‌ها رسیدند. مسوگلیا به سربازانش دستور داد تا با شعله‌افکن، همۀ زام‌کله‌ها را بسوزانند و جزغاله کنند؛ اما بنا به دلیلی جان بی را به او بخشید و اجازه داد از آن‌جا خارج شود. بی جانی در بدن نداشت و چیزی نمانده بود که دیگر عقلش را به‌کلی از دست بدهد. افتان‌وخیزان راهرویی را طی کرد و از محیط تاریک مجتمع زیرزمینی بیرون زد و قدم به نور خورشید گذاشت؛ آن هم در شهری که موج می‌زد از مردگان متحرک...
دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
5.۳۸ مگابایت
تعداد صفحات
204 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۶:۴۸:۰۰
نویسندهدارن شان
مترجمکژوان آبهشت
ناشرویدا
زبان
فارسی
تاریخ انتشار
۱۴۰۱/۰۹/۰۸
قیمت ارزی
5.۵ دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۵.۳۸ مگابایت
۲۰۴ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
5
از 5
براساس رأی 2 مخاطب
5
100 ٪
4
0 ٪
3
0 ٪
2
0 ٪
1
0 ٪
4.3
(3)
112,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
مجموعه زامبی، شهر زام بی جلد 3
دارن شان
ویدا
4.3
(3)
112,000
تومان