دیزاینر بودن تماماً منش و روش است. صدالبته که حرفهتان را بلد هستید اما اگر، همانطوری که ما دو نفر کشف کردیم، آمادۀ گوش کردن، تماشا کردن و یاد گرفتن باشید، میتوانید بیشترِ ملزومات آن را در طی زمان کسب کنید؛ هرچند، بدون روش و منش درست، همیشه یا فروشنده خواهید بود یا هنرمندی دیوانه در چشم مردم.
مشتریها باید بفهمند که ما را برای انجام کاری استخدام کردهاند که خودشان در آن ماهر نیستند و باید در ازای دانش، مهارت، تجربه و بله، روش و منشمان، به ما پول پرداخت کنند. وقتی ما را با القاب و عباراتی چون یکی «از آن خلاقها» خطاب میکنند، دارند با پنبه سرمان را میبُرند.
برخلاف باور عامه، دیزاینرها هنرمند نیستند. ما مدلهای هنری را برای تجسم بخشیدن به فکر و فرایند به کار میگیریم؛ اما، برخلاف هنرمندان، برای حل مسئلۀ یک مشتری کار میکنیم، نه به قصد ارائۀ دیدگاه خودمان نسبت به دنیا. ما از سروکله زدن با محدودیتها لذت میبریم، اما از مصالحه متنفریم. یک پروژۀ دیزاین را به شرطی میتوان موفق دانست ‐و موفقیت معیار کیفی حقیقی است‐ که نه فقط بُعدی هنری داشته باشد، بلکه مشکلی واقعی را نیز حل کرده باشد.
این کتاب به شما یاد میدهد که، بیآنکه به خدمتکار تبدیل شوید، جزئی از صنعت خدماتی باشید. توصیهام، اکنون و همیشه، این است که یاد بگیرید، یاد بگیرید، یاد بگیرید. از همینجا هم شروع کنید.