در سرکوبهای کودتای 1976 آرژانتین کسی کشته نمیشد؛ همه ناپدید میشدند! در این کتاب، توماس اُریا، دانشجوی سابق پزشکی و مترجم فعلی، که در دوران جنگ کثیف آرژانتین از دست حکومت دیکتاتوری فرار کرده بود، با یک تماس تلفنی نامنتظر تصمیم به بازگشت به کشورش میگیرد. او ده سال پیش بهعلت علاقۀ شدید به دختری به نام ایزابل، که از مبارزان ضدحکومتی بود، وارد یکی از بازداشتگاههای حکومت میشود و وقتی هویتش بهعنوان جاسوس لو میرود بهازای آزادی خود و فرارش از کشور، مخفیگاه ایزابل را لو میدهد و ایزابل درنهایت کشته میشود. توماس که سالهاست بهخاطر مرگ ایزابل احساس گناه دارد، با بازگشت به آرژانتین گویی پا به جهان مردگان میگذارد؛ جهانی که ایزابل و سایر قربانیان در آن زندهاند! آیا برای ورود به چنین جهانی باید مرد؟ آیا توماس در آن زمان انتخاب دیگری داشته؟ منتقد نشریۀ بوک ریویو دربارۀ کتاب مینویسد: «برای نویسنده مطرح کردن سؤالاتی در باب حق انتخاب، عشق و احساس گناه بسیار مهم است. از جایی که توماس وارد فضای جنگ کثیف آرژانتین میشود زمان مفهوم خطی خود را از دست میدهد. خواننده با کثیفترین بخش تاریخ آرژانتین آشنا میشود، بههمراه توماس شکنجه میگردد، انتخابهای او را تجربه کرده و عذابوجدان او را تحمل میکند.»