عشق و عقل، دو ساحت عمده و بنیادی از ساحت های هستی انسان بوده و ماهیت او نیز به این دو امر وابسته است. عظمت و شکوه انسان از عقل و عشق به دست میآید، سعادت و شقاوت و بهشت وجهنّم او نیز در پرتو این دو امر تعیین میگردد.
دربارهی ماهیت عقل و عشق و تفاوت میان این دو امر بنیادی و اصیل در وجود آدمی سخن بسیار گفته شده و بررسیهای فراوان انجام پذیرفته است اما هرگز نمیتوان ادعا کرد که سخن گفتن دراین باب به پایان رسیده و آن چه باید گفته شود مطرح گشته است. شمار ماهیات و اموری که سالهای متمادی مورد بحث و بررسی بشر قرار گرفته ولی هنوز به راه حل نهایی خود نرسیده و هیچ گونه گرهی از کار فرو بستهی آن باز نشده، فراوان است. با این همه مساله عقل و عشق و مشکلات آن دو امر اساسی با سایر مسائل متفاوت است.
مشکل مطرح در مورد عقل به طور خاصّ این است که این گوهر شریف برای درک ماهیت خود ناچار باید خود را موضوع ادراک خود قرار دهد، زیرا عقل درحدّ ذات خود شناسنده است و شناسندگی با شیئی واقع شدن سازگار نیست.