نوروزِ بیمزه و بیروحی شده. شاید پانصد سال پیش نامهنوشتن را دوست داشتم، اما الان حوصله ندارم. درد ندارم البته، نگران نباش. مسیح و مریم و مینا با مامانی و بابا رفتهاند عیددیدنی. گفتی هر روز برایت بنویسم. از چی آخر؟ یک زمانی منظمنوشتن، آرزویم بود؛ اما الان برایش انگیزه ندارم. دیگر سخت میتوانم بنشینم. تایپکردن کمی مشکل شده، ولی هنوز سرعتم خوب است. ذهنم آنقدر شلوغ است که ماندهام از کجا شروع کنم. نمیدانم تو چقدر وقت و فرصت داری که این ایمیلها را بخوانی و واقعاً علاقه داری بخوانیشان یا نه. پدرت البته خیلی خوشحال شد از پیشنهادت. گفت نوشتن برایم خوب است؛ حالا هرچه که باشد. اما از بیهدف نوشتن بیزارم. خاطرات روزمرهٔ زندگی هم که به درد کسی نمیخورد، میخورد؟ آنهم روزمرگیهای من که حتی نمیتوانم از اتاق خواب بروم آشپزخانه. روزمرههای زندگی با حرکت هم ملالآور است، چه رسد به بیحرکتش. شاید بد نباشد از خاطرات بچگیات بنویسم. میدانم تکراری است. دنیا آمدی مثل بقیهٔ بچهها... که تا حالا بیشتر از هزار بار برایت گفتهام. چشم بازکردن و دیدن هر چیزی که تکراری است، حالم را به هم میزند. حالوحوصلهٔ بیرونرفتن هم ندارم. صندلی چرخدار کابوس بزرگی است. اینکه روزها و روزها خیره شوی به ردیف کتابهای کنار تخت که حتی نمیتوانی محض تنوع جابهجایشان کنی، واقعاً خستهکننده است. معلمِ ادبیات خانهنشین و زمینگیر، حوصلهٔ ادبیات هم ندارد و حال کتابخواندن هم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 8.۱۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 200 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۴۰:۰۰ |
نویسنده | زهره شریعتی |
نویسنده دوم | فاطمه عارف نژاد |
ناشر | انتشارات شهید کاظمی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۸/۲۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 64,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |