اثر چندگونهای که اکنون پیشرو دارید، در ابعاد وسیعی و به گونهای متفاوت، چشماندازی دراماتیک دارد ـ اگرچه به شکل قطعات منثور، داستانی یا فلسفی تدوین شدهاند.
در موقعیت فکریای که اینها پدید آمدهاند، ممکن است به گونهی یک موهبت یا بیماری ارزیابی شوند. ولی آنچه قطعی است نویسندهی این سطور ـ من حتا نمیدانم نویسنده این کتاب هم ـ هرگز فقط یک شخصیت نبوده، و جز نگاه دراماتیک به چیز دیگری نیندیشیده، آن هم از پس صورتک انسان یا شخصیتی مطلوب، که بهتر از خودش این احساسها را میتوانست درک کند.
برخی نویسندگان نمایشنامه و داستانهایی مینویسند و در آن آثار، اندام، افکار و احساسشان را به حد کافی خلعسلاح شده ترسیم میکنند، طوری که خواننده تصور میکند افکار و احساس در خود نویسنده خلاصه میشود. در کتاب پیشرو ممکن است نویسنده در شکل اینگونه نباشد ولی در محتوا جز از این نیست. چون نویسندهی این کتاب راغب است تمام شخصیتهای پایدار کتاب را در درون خود رویت کند، بنابراین نام خاصی برایشان برگزیده و از این شخصیتها نویسندگانی با یک کتاب یا کتابهای بیشتر پدید آورده است، نویسندهی واقعی ـ شاید هم نویسندهی ظاهری، چرا که نمیدانیم واقعیت چیست ـ با افکار، احساس و هنر آنها کاری ندارد، بگذریم از این که هنگام نوشتن، نویسندهیِ واقعی، موجود متوسطی بوده که به شخصه خلق کرده است.
این کتاب، یا بقیه کتابها هیچ ربطی به نویسنده ندارند، نویسنده با چیزهایی که به آن نسبت داده میشود نه مخالفت میکند و نه موافق است، گویی او تحتفشار مینویسد، گویی دوستی به او دیکته کرده و حال آن که درست مثل این است که میتوانستیم بخواهیم «فشار» را بنویسد ـ شاید هم فقط از روی دوستی ـ شاید هم برای او تحتفشار نوشتن جالب باشد.