در واقع هیچ گاه نباید خودتان را بابت ترس و دلهره ملامت کنید، زیرا این یکی از قوانین زندگی است. تا ترس نباشد، شجاعت معنایی نخواهد داشت. نگرانی من از ذهنم ناشی میشد که در واقع یک فشار کاملا طبیعی برای نشان دادن بعد منفی مسائل است، همان سایهای که در درون هر یک از ما وجود دارد و با آن زندگی میکنیم و همیشه سعی داریم از بیلیاقتی خودمان مطمئن شویم: «تو به اندازهی کافی برای انجام این کار مناسب نیستی.» واقعا خیال میکنی حرفی برای گفتن به آن بچههای باهوش داری؟ درک این موضوع اوضاع را تغییر داد. درست مثل اینکه ابرهای سبک در آسمان به حرکت درآمدند! فرضیه ی استیون روشی کاملا تازه برای نگاه کردن به ترس بود: «برای هر رویایی به طور خودکار یک حس مقاومت وجود دارد.» ولی تغییر جهت و خواستهی شما می تواند خیلی قوی تر از آن سایه و موج منفی باشد. باید تصمیم بگیرید. باید توانایی خودتان را آشکار کنید و بگویید: این را میخواهم، و با ترس خود مواجه شوید. هرکس در این دنیا هدف و رسالتی دارد و به قول اپرا وینفری، «وظیفهی شما در زندگی این است که هرچه زودتر به رسالت تان پیببرید، بدانید که واقعا چه کسی هستید و می خواهید چه کاری کنید، و برای رسیدن به پاسخ این سوال باید به ندای درونی تان گوش بدهید.» سفر اصلی درست از همین جا آغاز میشود. اپرا وینفری در کتاب روشن کردن مسیر زندگی آنچه را طی این سالها دیده و تجربه کرده، همچون یک راهنمای خوب در اختیارتان قرار میدهد تا بهتر بتوانید زندگی را بشناسید و با دیدگاهی تازه به دنیا نگاه کنید.