«مغز باورنکردنیترین چیز در دنیاست» این جمله پیچیده از الیور سکس، محقق و پژوهشگر عصب نشان از مواجه ما با دنیای بیکران و خارقالعادهی مغز است. مغز به عنوان حساسترین و پررمزورازترین اندام بدن انسان، محل بحث و تحقیق بسیاری از پزشکان و دانشمندان است که معمولا مقالات و کتابهای حاصل از تلاش آنان برای ادبیاتدوستان، چندان خواندنی و پرکشش نیست، اما الیور سکس باتجربهی زندگی بیماران عصبی کتاب بانوی بیبدن را منتشر کرده. کتابی خواندنی که در آن روشهای درمانی خودش و برخورد بیمارانش با شرایط جدیدشان را برای مخاطبان عام بازگو میکند و خواننده را با بیانی قابل درک با عملکرد مغزو بیماریهای آن روبهرو میکند.
کتاب بانوی بیبدن با نام اصلی The Man Who Mistook His Wife For a Hat and Other clinical TALES نوشتهی الیور سکس در سال 1985 منتشر شد. کتاب شامل چهار بخش با عناوین «زوال یافتنها»، «پرکاریها»، «انتقالها» و «دنیای سادهها» است که زندگی بیماران دکتر الیور سکس را شرح میدهد. تقسیمبندی بخشهای کتاب براساس نوع بیماری و ضعف عملکرد مغز هر یک از بیماران، به طور کلی شامل بیست و چهار مقالهی کوتاه است.
شخصیتهای کتاب بانوی بیبدن به بیماریهای عجیب و غریب عصبی گرفتار شدهاند که خواندن زندگی آنها نهتنها برای پزشکان و درمانگران جالب است بلکه خوانندهی عام نیز مشتاق است که سرگذشت پرچالش و سخت انان را دنبال کند. کتاب بانوی بیبدن با گذشت سی سال از اولین انتشار، همچنان خوانندهها را به خود جلب میکند و در کشورهای مختلف تجدید چاپ میشود.
الیور سکس در کتاب بانوی بیبدن داستان پرفرازونشیب آدمهایی که دچار بیماری هستند را بهگونهای روایت میکند که شخصیتهای داستانهای واقعیاش شبیه به قهرمانهای افسانهای و حماسی دیده میشوند و به یاد میمانند.
کتاب بانوی بیبدن شامل 24 داستان است که بعضی از آنها پیش از انتشار کتاب در مجلات و نشریات مختلف منتشر شدهاند.
در بهار 1970 دکتر الیور سکس، داستان «نوستالژی بیاختیاری که ال_دوپا آن را باعث شد» را در مجلهی لنست (The Lancet) منتشرکرد. داستانی که بعدها با نام «نوستالژی بیاختیار» به عنوان یکی از داستانهای مجموعهی بانوی بیبدن در کتاب جا گرفت. پس از انتشار این داستان، در سال 1982 «هارولد پینتر»، بازیگر و نمایشنامهنویس اهل انگلیس، کتاب «یک جور آلاسکا» (A Kind of Alaska) را منتشر کرد و شخصیت «دبورا» را به تاثیر از داستان «نوستالژی بیاختیار» خلق کرد.
الیور سکس به انتشار مقالههایش ادامه داد و چهار داستان «ویتی تیکی ری»، «مردی که زنش را با کلاه اشتباه گرفت»، «یاد گذشته» را در اوایل دههی هشتاد میلادی در «لاندن ریویو آو بوکس» (London Review of Books) منتشر کرد.
پس از آن در طول سالهای 1984 و 1985 چهار داستان دیگر با عنوانهای «دریانورد گم شده»، «دستها»، «دوقلوها» و «هنرمند در خودمانده» را در مجلهی «نیویورک ریویو آو بوکس» (The New York Review of Books) چاپ کرد. در همان سال دکتر الیور سکس تک داستان دیگری با عنوان «صاف و صادق» را در مجلهی علوم و دو داستان دیگر با نام «طرفههای پزشکی» از مجموعه شبح را در «بریتیش مدیکال ژورنال» (The BMJ) منتشر کرد.
همهی این داستانها، به همراه دو داستان دیگر با نامهای «مردی که از تخت پایین افتاد» و «چشمانداز هیلدگار» از کتابهای «پایی برای ایستادن» و «میگرن» در کتاب بانوی بیبدن گردآوری شده است. همچنین 12 قطعهی دیگر کتاب را الیور سکس پاییز و زمستان 1984 نوشت که برای اولین بار در کتاب بانوی بیبدن منتشر شدند.
الیور سکس ( (Oliver Sacksنورولوژیست و طبیعتدان انگلیسی در جولای 1933 متولد شد. تحصیلاتش را در دانشگاههای آکسفورد و کالیفرنیا گذراند و در بیمارستانهای مختلفی از جمله میدلسکس (Middlesex) فعال بود. الیور سکس، به عنوان عصبشناس و نویسندهی بریتانیایی آثار متعددی با موضوع مغز و بیماریهای عصبی نوشته و صدها مقاله منتشر کرده است. او در دانشکدههای آلبرت انشتین، نیویورک و دانشگاه کلمبیا مدتی تدریس کرده و جایزهی «لوییس تامس» -برای نوشتن دربارهی علم- را در سال 2001 به پاس تلاشهای فراوانش در ترویج علم و پژوهش در زمینهی مغز و اعصاب از آن خود کرد.
زمانی که کتاب «بیداریها» در سال 1973 منتشر شد، الیور سکس علاوه بر یک پزشک موفق که تجریاتش را مکتوب میکرد؛ به عنوان یک نویسنده هم به شهرت رسید. براساس این کتاب فیلمی سینمایی با بازی «رابین ویلیامز» و «رابرت دنیرو» در سال 1990 ساخته شد. الیور سکس در این کتاب درمان بیمارانی که چند دهه است در خواب پارکینسونی هستند را به تصویر میکشد.
الیور سکس کهبه عنوان یک نورولوژیست موفق و یک نویسنده به شهرت رسیده بود، در سال 1996 به عنوان یکی از اعضای آکادمی هنر آمریکا American Academy of Arts and Letters انتخاب شد. نیویورک تایمز الیور سکس را به عنوان «پدر طب معاصر» و «یکی از بزرگترین نویسندههای شهودی قرن بیست» معرفی کرد.
الیور سکس در مصاحبهای در سال 2015 دربارهی اهمیت نوشتن در زندگیاش گفت: «میخواهم تا جایی که میتوانم به عمیقترین، غنیترین، و مثمرثمرترین وجه زندگی کنم. میخواهم و امیدوارم که در این زمان باقیمانده دوستیهایم را عمیقتر سازم، با تمامی کسانی که دوستشان میدارم خداحافظی کنم، بیشتر بنویسم، و اگر قدرتی در من مانده باشد مسافرت کنم تا به درجات جدیدی از درک و بینش برسم.» . الیور سکس در 82 سالگی بر اثر ابتلا به بیماری به نوع نادری از تومور چشم ب درگذشت.
کتاب بانوی بیبدن یکی از پرفروشترین کتابهای دکتر الیور سکس است که به بیش از 25 زبان دنیا ترجمه شده است. در ایران نیز چند ناشر مختلف این کتاب را منتشر و راهی بازار کردهاند. کتاب بانوی بیبدن با ترجمهی «سما قرایی» را «نشر قطره» منتشر کرده است که نسخه الکترونیک آن در فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. از کتابهای دیگر این مترجم که میتوانید در فیدیبو بخوانید به «پس لرزه» نوشتهی «هاروکی موراکامی»، «آلیو کیتریج» نوشتهی «الیزابت استراوت» و «منطقهی مرده» نوشتهی «استیفن کینگ» اشاره کرد.
کتاب بانوی بیبدن پیشتر در سال 1377 از سوی انتشارات «صدای معاصر» با ترجمهی «جاهد جهانشاهی» و نام «مردی که همسرش را با کلاهش اشتباهی میگرفت» راهی بازار شده است. همچنین این کتاب با عنوان «مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت! و ماجراهای بالینی دیگر...» نیز از سوی انتشارات «نشر نو» با ترجمهی «ماندانا فرهادیان» منتشر شده است.
چشمانش را لحظهای بست و تصویر را به ذهنش فراخواند؟ و بعد آن را کشید. تصویر همچنان یک قزلآلا بود، یک قزلآلای رنگینکمانی خالدار با بالههای منگولهای و دم چنگالی، اما، اینبار، با خصوصیاتی به شدت انسانی، یک سوراخ بینی عجیب (کدام ماهی سوراخ بینی دارد؟) و لبهای قلوهای انسانی. من میخواستم خودکار را از دستش بگیرم، اما، نه، هنوز تمام نکرده بود. چه چیزی در سر داشت؟ تصویر کامل بود. تصویر شاید کامل بود، اما صحنه نه. ماهی روی کاغذ در مقام یک نماد در انزوا وجود دارد: اکنون میخواست آن را بخشی از یک دنیا، یک صحنه کند. به سرعت ماهی دیگری، یک دوست و همراه، طراحی کرد که جست زنان، آشکارا در حال بازی با ماهی دیگر، به درون آب شیرجه میزد. پس از آن، سطح آب را کشید، سطحی که به موجی ناگهانی و خروشان میرسید. موج را که نقاشی کرد، هیجان زده شد و فریادی عجیب و رازآلود کشید.
نتوانستم جلوی این تفکر شاید سطحی و بیمحتوا را که این نقاشی نمادین است بگیرم ماهی کوچک و ماهی بزرگ، شاید او و من؟ اما چیزی که خیلی مهم و هیجانانگیز مینمود این بازنمایی خود انگیخته، این تکانه نه پیشنهاد من، تماما از خودش، برای معرفی این عنصر جدید بود، کنشی زنده در چیزی که کشیده بود. پیش از آن، در نقاشیهایش نیز، مانند زندگیاش تا به آنجا، خبری از ارتباط و تعامل نبود. اکنون، حتی اگر تنها در بازی، در نماد، این ارتباط بازگشته بود. یعنی واقعا بازگشته بود؟ آن موج خشمگین و انتقامجو چه بود؟
فکر کردم، بهتر است به عقب و پایه و اساسی قابل اتکاتر بازگردم؛ هرگونه ارتباط دادن آزادانهای را متوقف کنم. من نیرویی بالقوه را دیده بودم، اما خطر را نیز دیده و شنیده بودم. بازگشت به مادر طبیعت، طبیعتی امن، بهشتی و ماقبل هبوطی. چشمم افتاد به کارت تبریک کریسمسی که روی میز بود؛ سینه سرخی روی تنهی یک درخت، همهجا پر از برف و شاخههای خشک و بیبرگ. به پرنده اشاره کردم و خودکار را به هوزی دادم. پرنده را به خوبی کشید و برای سینهاش نیز از خودکار قرمز استفاده کرد. پاهای پرنده تا حدی پنجهای و چنگزده به پوستهی درخت بودند (هم اینجا و هم بعد از این نیاز او برای تاکید بر نیروی چنگ زدن دستها و پاها برای اطمینان حاصل کردن از برقراری تماس شگفتزده شدم، نیازی که ذهن او را به خود مشغول کرده و دچار وسواسش ساخته بود).
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۹۲ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 370 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۱۲:۰۰ |
نویسنده | الیور سکس |
مترجم | سما قرایی |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The man Who Mistook His Wife For a Hat and other clinical tales |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۵/۰۲ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 380,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
در مورد ترجمه کتاب اظهار نظر نمیکنم (که حتی در ترجمه عنوان کتاب هم امانتدار نبوده است و عنوان The Man Who Mistook His Wife for a Hat را به دلیل نامعلومی کنار گذاشته و عنوان «یانوی بیبدن» را بر کتاب نهاده است). برای من بسیار جالب بود که نویسنده کتاب، با وجود آنکه پزشک است، تا چه حد درباره فرهنگ، هنر و حتی علوم دیگر (مانند روانشناسی و فلسفه و ریاضیات!) به خواننده اطلاعات میدهد، و همه اینها را مانند یک کلیت بههمپیوسته میبیند (که میتوانیم آن را علوم اعصاب شناختی یا Cognitive Neuroscience بنامیم). البته جزئیات تکنیکی در مورد بیماری بیماران ممکن است خواندن کتاب را تا حدی مشکل کند. اما، هر خوانندهای در حین مطالعه کتاب حتماً به این موضوع فکر خواهد کرد که اگر عملکرد مغز ما در سالهای بعدی زندگیمان، صحیح و کامل نباشد، و مانند عملکرد مغز بیماران مورد اشاره در کتاب با مشکلاتی مواجه شود، چه بر سر ما خواهد آمد؟!
اسم نویسنده اُلیور سَکس هست oliver sacks زیاد حساس نباشید.
این همان کتاب« مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت » ترجمه ماندانا فرهادیان ، چاپ نشر نو هست . به نظر من ترجمه خانم فرهادیان بهتره و ...? خیلی به لحاظ تکنیک ترجمه با هم فاصله دارند! قابل مقایسه نیست ! این ترجمه نیاز به ویرایش دوباره و ویراستاری جدید دارد . و در حد کارهای نشر قطره نیست با کمال تأسف !??
عالیه ، برای هر بخش داستان ، پی نوشت هم داره ، البته اکثر اتفاقاتی ک تعریف می کنن همراه با کلی نکته های پزشکیه
توقع دیگه ای از این کتاب داشتم چون کتاب مسئله مرگ و زندگی از همین نویسنده رو خوانده بودم اون کتاب بیستر واسه من گیرا بود تا این شاید هم من نتونستم با این کتاب ارتباط بگیر
مردی که همسرش را با کلاهش اشتباه میگرفت...
کتاب تازه از صفحه ۵۳ شروع میشه و قبلش رو اگه نخونین چیزی از دست ندادین حتی ممکنه دلزده بشین اما کتاب دیر شروع میشه و لی شروعش خوبه
کتاب فوق العاده و شگفت انگیزیه و به همهی کسایی که به علوم اعصاب و روانشناسی علاقهمندن توصیه ش میکنم.
فامیل نویسنده رو نگاه کنین.
آیا محتوای کتاب هم مانند عنواناش ترجمه شده؟!