با گسترش روابط اجتماعی و پیچیدهتر شدن دغدغههای ذهنی، روزبهروز نیاز انسان به آگاهی و تحلیل ساختار روان و ذهن بیشتر شده است. امروزه معنای زندگی و مرگ طوری درهم تنیده شدهاند که انسان را در درجهی اول با خود و در مرحلهی بعد با جهان اطراف بیگانه کرده است. انسان بدون آگاهی و بهدست آوردن بینش درست، نمیتواند به زندگی و وجود خود معنا دهد. به همین دلیل است که هر روزه انسانها بیش از پیش به علم روانکاوی نیازمند و البته علاقمند میشوند.
روان انسان آنقدر گره و پیچیدگی دارد که بیتوجهی به آن میتواند آدمی را در پیشپاافتادهترین مسائل درگیر و ناتوان کند. آدمها نیاز دارند تا به نقاط قوت و ضعف خود آگاه شوند تا بتوانند در مسیری درست - راهی که برای هر کس متفاوت با دیگری است - قدم بردارند. این توانایی با کسب دانش تاریخی، علمی و روانی بهدست میآید. دانشی که کسب کردن آن مستلزم وقت و پشتکار زیاد است اما راههایی وجود دارد که بتوان در هر زمینهای به نیاز خود پاسخ داد. در علم روانشناسی اصلاحات و مفاهیم پیچیدهی بسیاری وجود دارد که برای انسانی عادی که تخصصی در این زمینه ندارد، نامفهوم و گنگ بهنظر میرسند.
یالوم یکی از آن افرادیست که توانسته با زبان ساده و روان، تعابیر سنگین و پیچیدهی روانشناسی را برای بسیاری قابل فهم کند. رسالتی که در بسیاری از آثارش به خوبی از عهدهی آن برآمده است. اروین یالوم در کتاب درمان شوپنهاور با تمرکز بر نظریههای «شوپنهاور» به جستجوی معنای زیستن و روابط انسانی میپردازد و ضمن طرح کردن مسائل ذهنی و روانی انسان، جهانبینیِ عموم مردم را به چالش میکشد.
اروین یالوم در کتاب درمان شوپنهاور (The Schopenhauer cure) مثل آثار دیگر خود، با زبانی ساده و روان به تفسیر مسائل علمی، فلسفی و روانشناختی میپردازد. کتاب از زبان سوم شخص روایت میشود و دغدغههای ذهنی قهرمانهای داستان، فیلیپ و جولیوس را به چالش میکشد. فیلیپ فردی منزوی که عقاید «شوپنهاور» را قبول دارد در واقع همان فلسفهدان بزرگ آلمانی، «آرتور شوپنهاور» است. فیلسوف مطرح و بدبینی که دربارهی انزوا گفته است: «مردی که بتواند یکبار برای همیشه از رابطه با شمار زیادی از آدمیان بپرهیزد، مرد خوشبختیست.»
در این کتاب خصوصیات اخلاقی، ویژگیهای فردی و نظریههای «شوپنهاور» در قالب شخصیت فیلیپ و گفتههای راوی بیان میشود. یالوم در بستر این روایتِ داستانی، دغدغههای همیشگی جوامع بشری مثل مواجههی انسان با خود و اجتماع و مرگ، تمایل به انزوا، و تاثیر روابط اجتماعی روی انسان و طرف مقابل را طرح میکند.
جولیوس رواندرمانگر برجستهایست که بعد از ابتلا به بیماری سرطان، معنای زندگی، مرگ و فعالیتهایی که در طول عمرش انجام داده است را در ذهن خود مرور میکند. فیلیپ که فیلسوفی باهوش، بدبین و مردمگریز است از انزوای خودخواستهاش بیرون میآید و به گروههای درمانی جولیوس میرود. او میخواهد با عملی کردن اندیشه و نظریههای «شوپنهاور» به مشاوری فلسفی تبدیل شود اما در این راه به کمک جولیوس نیاز دارد. از طرفی جولیوس که با مرگ مواجه شده، مفاهیم زندگی را متفاوت با گذشته لمس میکند و سعی دارد مسائلی که رویکرد «شوپنهاور» برای انسان بهوجود میآورد را برای فیلیپ روشن کند. پس از ورود فیلیپ به جلسات رواندرمانی جولیوس، در بستر بحث و گفتوگوهای میان آنها و افراد دیگر در گروه به سوالهای زیادی دربارهی تجربه ی زیستی پاسخ داده میشود. دغدغههایی مثل دلیل تجربهی زندگی، تاثیر آگاه شدن به مشکلات فردی بر انسان در جهت بهبود شرایط شخصی و سپس جامعه طرح میشود و مخاطب را با جوابها و رویکردهای متفاوت شخصیتهای داستان درگیر میکند.
اروین دیوید یالوم (Irvin D. Yalom) نویسنده، روانپزشک و استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد سال 1931 در آمریکا متولد شد. او به عنوان رواندرمانگر اگزیستانسیالیسم شناخته میشود و کتابهای داستانی و غیرداستانی مهمی در زمینهی روانشناسی منتشر کردهاست. فلسفهی اگزیستانسیالیسم برای اولین بار توسط «سورن کییرکگور» فیلسوف دانمارکی مطرح شد. در این مکتب فکری، اعتقاد بر این است که در جهان هیچ معنایی ارزشمندتر از معنای دیگر نیست و جهان، منطق و نظم مشخصی ندارد. بسیاری از فیلسوفان به پوچگرایی باور دارند.
یالوم در سال 1956 در رشتهی پزشکی دانشگاه بوستون و سپس در 1960 در رشتهی روانپزشکی در دانشگاه نیویورک فارغالتحصیل شد. سه سال بعد در دانشگاه استنفورد به عنوان استاد دانشگاه مشغول به کار شد و در همان جا روانشناسی وجودگرا یا اگزیستانسیال را تعریف و پایهگذاری کرد.
اروین دیالم در آثارش رویکرد سنتی در رواندرمانی را نقد میکند. او رویکرد «درمان انسانگرا» که «کارل راجرز» از چهرههای تاثیرگذار در به وجود آمدن آن بود را درست میدانست. این شیوه تسلط کامل و بیش از اندازهی درمانگر روی بیمار را به چالش میکشید و درمان کردن با همدلی و به شکل گفتوگوی اشتراکی را مؤثرتر میدانست. یالوم دلیل رنج انسان را در اضطرابهایی میداند که ترسهای وجودی آدم است. او این اضطرابها را در چهار دسته قرار میدهد؛ معنی زندگی، آزادی، انزوا و مرگ.
از کتابهای مهمی که اروین یالوم منتشر کرده است میتوان به «رواندرمانی گروهی»، «هنر درمان»، «رواندرمانی اگزیستانسیال» و «مسئلهی اسپینوزا» اشاره کرد.
معروفترین اثر یالوم، رمان «وقتی نیچه گریست» است. این کتاب در بستر یک داستان خیالی از دیدار و گفتگوهای «فریدریش نیچه» فیلسوف آلمانی، «زیگموند فروید» عصبشناس اتریشی که پایهگذار علم روانکاوی است و «یوزف برویر» پزشک اهل وین، به مسائل هستیشناختی و خودشناسی میپردازد. ملاقاتی که در واقعیت اتفاق نیفتاده است.
سه فیلسوف مطرح، تاثیر زیادی روی او گذاشتهاند:
«باروخ اسپینوزا»، فیلسوف هلندی که یکی از بزرگترین جبرگرایان قرن هفدهم بود و تمام اتفاقات جهان را تعیین شده و جبر میدانست. این فیلسوف نامدار در جنبش علمی و فلسفی مهمی که در قرن هجدهم اتفاق افتاد، نقش مهمی داشت. این جنبش که با نام «عصر روشنگری» شناخته میشود، جهانبینیِ قرون وسطایی را از بین برد.
«آرتور شوپنهاور»، فیلسوف بزرگ آلمانی که در حوزهی اخلاق، هنر، روانشناسی مدرن و ادبیات معاصر فعالیتهای فکری مهمی انجام داد. «نیچه» نقل قول جالب و معروفی دربارهی او دارد: «هیچ چیز متفکرین آلمان را به اندازهی عدم شباهتی که میان «شوپنهاور» و آنان بود، رنج نداد.»
«اتو رانک»، نویسنده و روانکاو اتریشی که از نزدیکترین همکاران «فروید» بود.
«انتشارات قطره» در سال ۱۳۶۷ تاسیس شد و بیش از ۲۰۰۰ کتاب در حوزهی ادبیات داستانی، فلسفه، روانشناسی، تاریخ، علم و هنر منتشر کرده است. «نشر قطره» در سال ۹۱ کتاب درمان شوپنهاور را با ترجمهی روان «سپیده حبیب» به چاپ رساند. نسخهی الکترونیک این برگردان فارسی در سایت فیدیبو در دسترس مخاطبین است.
کتاب درمان شوپنهاور توسط فراد دیگری هم به فارسی ترجمه شده است. «انتشارات مصدق» در سال ۹۴ این رمان روانشناسی را با ترجمهی «کیومرث پارسای» منتشر کرد. ترجمهی دیگری از «حمید طوفانی» و «زهرا حسینیان» توسط «انتشارات ترانه» چاپ شده است که این برگردان فارسی نیز روی سایت فیدیبو قرار دارد.
جولیوس خواندن را کنار گذاشت. یک هفته گذشته بود و زمان آن بود که دست از پرتاندیشی بردارد. وقتش بود که با آنچه حقیقتا در حال روی دادن بود، رو در رو شود. به خودش گفت جولیوس بنشین. بنشین و به مرگ فکر کن. چشمانش را بست.
اندیشید پس بالاخره مرگ بر صحنه حاضر شد. ولی عجب ورود مبتذلی به صحنه: پرده به دست یک متخصص پوست خپل با دماغ خیاری، ذرهبین در دست، با لباس سفید بیمارستان و حروف سرمهای نامش بر جیب روی سینه، بالا رفت.
و صحنهی پایانی چه خواهد بود؟ به احتمال خیلی زیاد، به همان اندازه مبتذل که مقدر بود. لباس صحنه همان پیراهن خواب راه راه چروک یانکیهای نیویورکی با شمارهی 5 دی مجیو بر پشتش. آرایش صحنه: همان تختخواب بزرگی که سی سال بر آن خوابیده بود با لباسهای مچاله بر صندلی کنار تخت و تودهای از رمانهای نخوانده که نمیدانند هرگز نوبتشان نخواهد رسید. یک صحنهی پایانی مأیوسکننده و پر از آه و ناله. جولیوس اندیشید قطعا ماجراهای پرافتخار زندگیاش لایق چیزی بیشتر بود... ولی چه چیز بیشتری؟ ...
آینه به او میگفت شبیه مردی نیست که به آخر زندگیاش رسیده باشد. سه مایل دویدن روزانه، بدنش را جوان و لاغر و در عین حال عضلانی و بدون حتی یک گرم چربی نگه داشته بود. اطراف چشمها و دهانش، چند چروک دیده میشد. زیاد نه؛ پدرش هنگام مرگ همین چند چروک را هم نداشت. چشمانش سبز بود؛ جولیوس همیشه به آنها افتخار میکرد. چشمانی نافذ و بیریا. چشمانی که میشد به آنها اعتماد کرد، چشمانی که میتوانست هر نگاه خیرهای را تاب بیاورد. چشمانی جوان، چشمان جولیوس شانزده ساله. مردی رو به مرگ و مردی شانزده ساله از ورای چند دهه به یکدیگر خیره شده بودند.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 2.۸۶ مگابایت |
تعداد صفحات | 552 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۸:۲۴:۰۰ |
نویسنده | اروین یالوم |
مترجم | سپیده حبیب |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | The Schopenhauer Cure: a novel |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۱۲/۱۸ |
قیمت ارزی | 11 دلار |
قیمت چاپی | 220,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
یالوم روانپزشک و روانکاو و نویسنده آمریکایی،بنیانگذار الگوی روان درمانی اگزیستانسیال(وجودی)، کتابهای متعدد دانشگاهی و رمانهای موفق و مجموعه داستانهای کوتاه در کارنامه اش دارد.از جمله آثار او عبارتند از:روان درمانی اگزیستانسیال،هنر درمان،مامان و معنی زندگی،جلاد عشق،انسان موجودی یک روزه،وقتی نیچه گریست،مسئله اسپینوزا و...که اکثر کتابهای او به فارسی ترجمه شده اند.در سال (۲۰۰۲ )جایزه انجمن روانپزشکی آمریکا را دریافت کرد و به خاطر رمان "وقتی نیچه گریست" بعنوان یک رمان روانشناختی موفق شهرت بسیاری پیدا کرد که فیلمی هم براساس این کتاب ساخته شده است. داستان،دوتا سه شخصیت اصلی دارد که بیش از همه حول شخصیتی روایت می شود که با شوپنهاور فیلسوف بزرگ و تاثیرگذار قرن نوزدهم چه از لحاظ فکری و چه زندگینامه ای قرابت دارد.نویسنده به موازات داستان اصلی که در روزگار معاصر می گذرد بخشهایی را به زندگینامه شوپنهاور اختصاص داده و در واقع این دو جریان را با هم پیش میبرد. یکی از محورهای اصلی رمان روابط و ارتباطات انسانیست و این نظر را تاکید می کند که اساسا انسان در رابطه معنا پیدا می کند.محور دیگر رمان مبحث خودشناسی و روان درمانی و به طور مشخص گروه درمانی است که در حین داستان متوجه میشویم که پیوندی ناگسستنی بین این دو یعنی روان درمانی و خودشناسی با روابط انسانی برقرار است.بعد از اتمام داستان نویسنده چند صفحه ای به طور مختصردرباره کتاب نوشته است.جایی می گوید:"گروه درمانی بر این فرض استوار است که افراد در دام نومیدی می افتند چون نمی توانند روابطی دیرپا،معنی دار و حمایت گر با دیگران برقرار کنند.پس درمان در مسیرِکاوشِ علت ِ کژراهه رفتن تلاش بیمار برای برقراری ارتباط با دیگران هدایت می شود."یا در جایی دیگر بر اهمیت رابطه تاکید می کند که به یکی از شخصیتهای داستان گفته می شود:"آنچه حقیقتا در روان درمانی اهمیت دارد،نه اندیشه ها،نه بینش و نه ابزار رسیدن به اینهاست.بلکه مراجعان در آینده همیشه و همیشه نوع ارتباط با درمانگر را بخاطر دارند."اما چگونه کتاب این پیوند را نمایان می کند؟ ادامه در https://instagram.com/_u/gh.sad
واقعا نمیدونم چه جور باید احساسمو بیان کنم که نزدیک ترینش به احساس واقعیم باشه. من مدت هاست که دنبال چنین کتابی بودم، چوم مدتیه با فکر مرگ و بعد از مرگ و چیستی انسان و ... دارم زندگی می کنم. یعنی واقعا می ترسم، واین ترس داشت کم کم منو فلج می کرد. اینو هم بگم که بیست و چهار سالمه. اتفاقا به خداوند هم اعتقاد قلبی دارم و زندگیم رو هم دوست دارم ولی واقعا این افکار داشت منو میخورد تا اینکه این کتاب رو خوندم. خیلی از دغدغه های ذهنی منو جواب داد و تاکید می کنم که به طور اساسی و از ریشه جواب داد!! یه کتاب متفاوت بود، پر از نکته های کلیدی. اینشو خیلی دوست داشتم که مثل خیلی از کتابای دیگه حرف الکی نمیزد. مثلا توی کتابای دیگه خونده بودم، شخص بعد از فهمیدن اینکه دو هفته دیگه زنده است، اول توی شوک میره بعد ناراحت میشه ولی بعد به یه سفری میره و سعی میکنه با تمام وجود لذت ببره از زندگی و کلا هیچی یادش میره قراره بمیره. خب من هیچ وقت آروم و قانع نمی شدم با این رویکرد. ولی اینجا،،توی این کتاب، واقعی بود همه چیز. اینقدر از ترسیدن فرار نکرده بود! الکی ادای فرزانگان رو هم در نیورد. حتی خیلی واقع بینانه در مورد معابد بودایی و رویکردشون حرف زده. خلاصه اینکه خیلی واقعی بود، خیلی خوب میتونه با انسان رابطه برقرار کنه. منو آروم کرد واقعا. و من نتیجه ی خوبی گرفتم از محتوای این کتاب. ممنونم از فیدیبو بابت قرار دادن این کتاب. و دعای خیر می کنم برای نویسنده. و تشکر ویژه ی ویژه ی ویژه از مترجم. کارتون عالی بود.
کتاب درمان شوپنهاور از یالوم همون طور که از تخصص نویسنده ش بر میاد جنبه روانشناسی داره. در واقع رمانی با محتوای روانشناسی هست که نویسنده در این کتاب سعی کرده جامعه رو به یک گروه درمانی تشبیه کنه و از اونجایی که مخاطب اصلی این کتاب روانشناسان هستند اصول کار رو به سبکی پویا آموزش بده اما گفته شده که نگارش اون به نحوی که برای همه افراد مطالب ملموس باشه. داستان با زندگی فردی بنام جولیوس که یک روان درمانگر هست و چند وقتی که به نوعی از سرطان پوست مبتلا شده شروع میشه و در طی داستان اون با یکی از مراجعان گذشته ش بنام فیلیپ مواجه میشه که معتقد با پیروی از عقاید شخصی بنام شوپنهاور تونسته بر مشکلاتش غلبه کنه و فصول انتهایی هم به توصیف عقاید همین فرد بر می گرده. شخصی که قبل از اشخاصی مثل ارسطو زندگی می کرده و به نوعی از افسردگی مبتلا بوده و زندگی شخصی خوبی نداشته، چیزی که از عقاید سرد و بی روح اون به دنیا، زندگی و شادی کاملا مشهود و تقریبا این موارد مفاهیمی پوچ برای اون بودن. اگر بخوام نظرم رو با توجه به وقتی که برای خوندش صرف کردم بگم باهش اصلا ارتباط برقرار نکردم و برام جذاب نبود و خیلی جاها هم کسل کننده ولی به خاطر نویسنده خاص اون کتاب رو تا انتها ادامه دادم و فهمیدم هدف نویسنده از بیان تعابیر شوپنهاور این بوده که زندگی و تجربه های شخصی یک روان درمانگر میتونه توی آینده شغلی و دیدگاهی که به مخاطبینش منتقل میکنه کاملا موثر باشه. راستش از دید من کتابی نبود که بخوام به کسی پیشنهاد کنم و تقریبا یأس توی محتوای کتاب که برگرفته از دیدگاه شوپنهاور بود نه تنها حالم رو خوب نمی کردم بلکه حس بدی بهم میداد و روایت های گروه درمانی و مشکلات اعضای اون به نظرم زیادی طولانی و تکراری شده بود.
اگه بخوام به طور خلاصه فقط چند نکته که از این کتابو یاد گرفتم بگم اینه که،همیشه طوری زندگی بکنید که وقتی فهمیدید فقط مدت کوتاهی زنده هستید با غرور به زندگیتون نیگاه بکنید و به لبخند بگید اگه بازم بمیرم و زنده بشم بازم همین زندگی رو انتخاب میکنم،و همیشه اینو یادت باشه اگه مثلا بهتون بگن فقد یه ماه دیگ بیشتر زنده نیستید برو و زندگیتو بکن،تو بازم مثل همون چند سالی ک قبلا زندگی کردی همین یه ماه پایانی رو هم بگزونی بدون زندگیت رو خودت و بدرستی انتخاب کردی…و نکتع های دیگم اشاره ای به اینکه اگر انسان درگیر خو های حیووانی مثل شهوت (که حالا میشع به زندگی روزمره هم اشاره کرد همین خوردن و خوابیدن و تولید مثل که مثل یه حیوونه) بشه و نتونه اونو کنترل بکنه از یه جای به بعد این شهوتع ک اختیار انسانو بدست میگیره و اونو کنترل میکنه…و یه نکته خیلی خوبیم ک یاد گرفتم از این کتاب این بود که یاد بگیریم راحت درباره افکار احساسات و اندیشه هامون حرف بزنیم بدون ترس از قضاوت شدن تاوقتی حرف نزنید و مشکلتون رو نگید کسی قرار نیست متوجه شما بشه و صرفا برداشت های خودشو از مشکلتون بیان میکنع…..این بود فقط چند نکته خلاصه وار از این کتاب
عاشق آثار اروین دیالوم هستم و به شدت از خوندن کتابهاش لذت میبرم، با شخصیتهای داستانش زندگی میکنم، حرف میزنم، حتی خوابشون رو میبینم و از کلیات و جزئیات سعی میکنم تا اونجا که امکان داره یاد بگیرم و به یاد بسپارم. با خوندن کتابهای دیالوم احساس میکنم درمان میشم حتی. حالم خوب میشه، سبک میشم و راه تازه ای برای رفتن پیدا میکنم.
از متن کتاب: "انسان با شگفتی تمام، پس از هزاران هزار سال نیستی، ناگهان خود را مییابد؛ برای مدتی زندگی میکند؛ و پس از آن دوباره، دورهای به همان اندازه طولانی از راه میرسد که دیگر نباید باشد." درمان شوپنهاور یکی دیگه از کتابهای فلسفی روانشناسی اروین_یالوم عزیزه. درمانگر داستان یالوم، اینبار بعد از اینکه متوجه میشه داره سال آخر زندگیش رو میگذرونه، سراغ مراجع قدیمی خودش میره که فکر میکرده نتونسته درمانش کنه. زمانی که باهاش صحبت میکنه متوجه میشه که اون فرد به شدت تحت تاثیر فلسفه شوپنهاور قرار گرفته و ادعا میکنه حالش خوب شده... از اینجا به بعد داستان وارد فضای گروهدرمانی میشه و شوپنهاور قصهی یالوم قراره که با آدما ارتباط بگیره. من تجربه گروهدرمانی نداشتم اما فضای داستان برای من خیلی جالب بود. تو هر جلسهای که روایت میشد، با آدمای اون اتاق همدل میشدم. گاهی از دست یکی حرص میخوردم (بیشتر مواقع همین آقای سخنگوی شوپنهاور 😁). گاهی سعی میکردم خودم رو جای آدمای اون اتاق بذارم و از نگاه اونا به مسئله نگاه کنم. مثل همیشه با یک کتاب روانکاوانه جذاب طرف هستید، پس اگر به رمانهای روانشناسی علاقه دارید این کتاب برای شماست😉
کل کتاب داره رفتار شوپنهاور و جامعه گریز بودنش رو نقد میکنه. مگه غیر از اینه که انسان نابغه از ارتباط با بیشتر افراد جامعه بیزاره؟ مثلا در باب هنر میبینیم که آثار سخیف و مبتذل در فیلم یا موسیقی چقدر فروش بالایی دارند و برعکس، آثار با ارزش رو کمتر کسی درک میکنه. که آثار هنری فلسفی و با ارزش همیشه کمتر دیده میشن ولی آثار سطحی نگر و ابلهانه فروش میلیاردی میکنن. همین درک بالای انسان های نابغه باعث منزوی شدن میشه. این یه رفتار طبیعیه نه بیماری. چرا که اکثریت جامعه رو ابله ها و احمق ها و کودن ها تشکیل دادن. حالا این آقای یالوم مثلا همه چیز دان میاد خودشو تو جایگاهی میبینه که رفتار های شوپنهاور رو تو این کتاب یا حرف های نیچه رو تو کتاب دیگش نقد میکنه. انگار به زور میخواد دست شوپنهاور یا افرادی مثل شوپنهاور رو بگیره و بگه بیا اجتماعی باش و با دیگران ارتباط داشته باش! چقدر تنفر برانگیز. من فقط برای شناخت شوپنهاور این کتاب رو خوندم وگرنه نظرات نویسنده که به نوعی خودش رو تو شخصیت جولیوس جا کرده واسم پشیزی ارزش نداره.
عالی بود بعضی وقتا حس میکنی دقیقا تو هم یکی از اعضای گروه درمانی جولیوس هستی و شاید با بعضی از شخصیتها انس بگیری، یه رمان آموزشی عالی که امکانش هست غیر مستقیم خودمونم درمان شیم...کتاب وقتی نیچه گریست اثر همین نویسنده هم همینطور...
من این کتاب بسیار زیبا رو مطالعه کردم،علی رغم اینکه نام این کتاب و نسبت به کتابهای معروف دیگه کمتر میشنویم واقعا کتاب پر مفهوم و کاربردی هست در علم روان درمانی که میتونه راهنمای بسیار خوبی هم برای علاقمندان به این رشته و هم خواننده معمولی باشه،جزو اون دسته از کتابهایی است که باتوجه به ترجمه زیبای خانم حبیب خیلی روان و قابل درک میباشد،درصورتی که مملو از نکات اموزشیه در قالب رمان،کلا هدف نویسنده این کتاب جناب یالوم،چه در این رمان چه در کتابهای دیگرش،این هست که علم خودش رو در قالب داستان و خیلی ساده و کمتر استفاده کردن از کلمات تخصصی به مخاطبش انتقال بده. امیدوارم مثل من از این کتاب زیبا لذت ببرید
اول باید گفت که ترجمه کتاب خیلی روان و خوب بود. هرچند دوستان زیادی این روزها این کتاب رو با اشتیاق معرفی می کنن، اما بنظر من خیلی طولانی بود (بخصوص بخش صحبت های گروهیشون) و البته جذابیت کمتری نسبت به بقیه آثار یالوم (مثلا وقتی نیچه گریست یا مساله اسپینوزا) داشت. برای من فقط یه نکته برای یادگیری داشت که از شوپنهاور نقل شد. اینکه انسان موجودی حریصه که هرچقدر بیشتر در شهواتش یا خواسته های مادیش اصرار کنه کمتر خواهد یافت و بیشتر دلزده خواهد شد. هرچند فلسفه ی کلی شوپنهاور رو دوست ندارم اما این نکته همیشه به کار هممون خواهد اومد. تشکر از فیدیبو